اسفند 92 - قیدار شهر جد پیامبراسلام
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
درباره وب

لینک دوستان
جستجوی وب
برچسب‌ها وب

امام سجّاد (علیه السلام)

 حضرت علی بن الحسین ، ملقّب به سجّاد و زین العابدین، روز پنجم شعبان سال 38 هجرى یا 15 جمادى الاولى همان سال، در مدینه دیده به جهان گشود .مادر مکرّمه آن حضرت بنا بر منابع تاریخ اسلامى، غزاله از مردم سند یا سجستان که به سلافه یا سلامه نیز مشهور است، میباشد. ولى بعضى از منابع دیگر نام او را شهربانویه، شاه زنان ، شهرناز، جهان بانویه و خوله، یاد کرده اند.

 امام سجّاد (علیه السلام) در بدترین زمان از زمان هایى که بر دوران رهبرى اهل بیت گذشت می زیست، چه، او با آغاز اوج انحرافى، معاصر بود که پس از وفات رسول اکرم (صلى الله علیه وآله وسلم) روى داد.

 امام (علیه السلام) با همه محنتها و بلاها که در روزگار جدّ بزرگوارش امیرالمؤمنین(علیه السلام) آغاز گردیده بود همزمان بود.

او سه سال پیش از شهادت امام على(علیه السلام)متولّد گردید، وقتى دیده به جهان گشود، جدّش امیرمؤمنان(علیه السلام)در خطِّ جهادِ جنگِ جمل، غرق گرفتارى بود و از آن پس با پدرش امام حسین(علیه السلام) در محنت و گرفتاریهاى فراوان او شریک بود.

 

امام سجاد (ع)

 او همه این رنج ها را طى کرد و خود به طور مستقل رویاروى گرفتاریها قرار گرفت.

 محنت و رنج او وقتى بالا گرفت که لشکریان یزید در مدینه وارد مسجد رسول اللّه شدند و اسب هاى خویش را در مسجد بستند، یعنى همان جایى که انتظار آن می رفت مکتب رسالت و افکار مکتبى در آنجا انتشار یابد، امّا برعکس، آن مکان مقدّس در عهد آن امام تقوا و فضیلت، به دست سپاه منحرف بنی امیّه افتاد و آنان ضمن تجاوز به نوامیس مردم مدینه و کشتار فراوان، بی پروایى را از حدّ گذراندند و حرمت مدفن مقدّس رسول اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) و مسجدش را هتک نمودند.

 امام سجّاد (علیه السلام) براى پیش راندن مسلمانان به سوى نفرت از بنی امیّه و افزودن مبارزه جویى با آنان، تلاش هاى مؤثّرى نمود.

و هر گاه فرصتى به دست می آمد، مردم را بر ضدّ امویان تحریک می کرد. و با احتیاط، برنامه حاکمان منحرف را تحت نظر قرار می داد.

 امام(علیه السلام) براى آگاهى مردم، اسلوب دعا را به کار برد، به طورى که دعاهاى آن حضرت، رویدادهاى عصر او را تفسیر می کند.

صحیفه سجّادیّه که به زبور آل محمّد مشهور است، اثر بی نظیرى است که در جهان اسلام، جز قرآن کریم و نهج البلاغه، کتابى به این عظمت و ارزش، پدید نیامده که پیوسته مورد توجه بزرگان و علما و مصنّفان باشد.

 از دیگر آثار ارزنده به جا مانده از امام سجّاد(علیه السلام)، مجموعه اى تربیتى و اخلاقى است به نام رساله حقوق که امام(علیه السلام) در آن وظایف گوناگون انسان را در برابر خدا و خود و دیگران، با بیانى شیوا و گویا بیان کرده است.

 مجموعه حقوقى که در این رساله ذکر شده جمعاً 51 حقّ میباشد.

 از سنت های ارزنده آن حضرت که به ما رسیده  صدقه دادن است ، مخصوصا صدقه وانفاق پنهانی نقل است قریب به چهار صد خانوار تحت حمایت آن حضرت زندگی می کردند و خیلی از آن افراد نمی دانستند که از چه محلی تامین می شوند تا بعد از شهادت آن بزرگوار متوجه شدند آن کمک ها از طرف ایشان بوده . وقتی از ایشان سوال میشد چرا مخفیانه انفاق می کنید ، می فرمود " چون صدقه قبل از آن که به فقیر برسد به دست خدا می رسد " . تقوا و خدا ترسی او زبان زد خاص وعام بود به حدی که زهری دانشمند معاصر آنحضرت می گوید در میان بنی هاشم شخصی برتر از او ندیدم وامام باقر(ع) می فرماید پدرم علی بن الحسین (ع) در یک روز هزار رکعت نماز می گذارد .روایت شده هنگام وضو رنگ رخسار مبارکش زرد می شد وقتی از حضرت سوال می کردند چرا این حالت بر شما عارض می شود می فرمودند " آیا میدانید در پیشگاه چه کسی می خواهم بایستم .

 سرانجام آن حضرت چهل سال بعد از قضیه جانگداز کربلا که همراه بود با گریه برای شهدای کربلا و صبر بر مصیبتشان  در روز 12 و یا 25 محرّم سال 95 هجرى، درمدینه، به دسیسه هشام بن عبدالملک، مسموم گردید و در 56 سالگى به شهادت رسید. ومزار شریف آن حضرت در مدینه در قبرستان بقیع میباشد.




تاریخ : چهارشنبه 92/12/28 | 1:40 عصر | نویسنده : یدالله نجفی | نظر

زندگی نامه حضرت ابوالفضل العباس(ع)

 

 

ولادت

چهارم شعبان، سال روز ولادت پرچم دار بزرگ کربلا، حضرت عباس بن علی علیه السلام است. عباس بن علی علیه السلام در سال 26 هجری قمری، در مدینه، دیده به جهان گشود. وی در دامان امیرالمؤمنین علی علیه السلام و مادر گرامی اش به گونه ای پرورش یافت که به مظهر غیرت، ایثار و شجاعت، بدل گشت. عباس بن علی علیه السلام در طول حیات خویش از محضر پدر و برادرانش، بیشترین بهره را برد و جامع فضایل نیکو گردید. آن بزرگوار آن چه را از محضر آن سه امام معصوم آموخته بود، در کربلا آشکار ساخت و حماسه ساز نام آور عاشورای حسینی شد.

طلوع ماه در مدینه

عباس علیه السلام فرزند امیرالمؤمنین علی علیه السلام در چهارمین روز از شعبان سال 26 هجری قمری، دیده به جهان گشود. میلاد عباس، نوری دیگر به این هستی بخشید و دل های شیفتگان امیرالمؤمنین علی علیه السلام از شور و عشق، لبریز گشت. چهره ی علاقه مندان اهل بیت علیهم السلام را شبنم شادی فراگرفته بود و هریک برای دیدار نورسیده ی مولای خویش بر یکدیگر، پیشی می گرفتند. هنگامی که نسیم اذان و اقامه بر روان پاک و سپید این طفل نیک بخت فرو نشست، امام علی علیه السلام با واژه ای مهرآفرین، نام فرزند خود را عباس نهاد. عباس یعنی شیر بیشه ی شجاعت و قهرمان میدان نبرد.

دوران کودکی

باید در لحظه لحظه ی دوران کودکی عباس علیه السلام ، به دقت اندیشید؛ زیرا در همه ی این دوران شیرین و حساس زیر نظر و عنایت کانون عصمت و طهارت بوده است. او در دوران کودکی از دانش و زهد و تقوا و ایثار و عبادت و شجاعت پدر ـ که آیت بی همتای همه ی کمال بشری است ـ الهام می گیرد و می کوشد خود را آن گونه بپروراند که ایده آل و مطلوب پدری بزرگوار چون علی است.

فضایل

پرچم دار کربلا و پاسدار حرم اهل بیت مصطفی صلی الله علیه و آله ؛ حضرت عباس علیه السلام ویژگی ها و فضایل فراوانی دارد که القاب و کنیه های آن حضرت، نشان گر برخی از آن هاست. ماه بنی هاشم، از جمال او حکایت دارد. سقای کربلا، از فداکاری عباس علیه السلام در رساندن آب به اهل بیت علیهم السلام حکایت می کند. قهرمان علقمه و پرچم دار کربلا، شجاعتش را بازگو می کند. پاسدار حرم، گواه جانبازی او در راه اهل بیت علیهم السلام است. باب الحوایج، شکوه او را نزد خداوند، نشان می دهد و سرانجام، عبد صالح، از عظمت معنوی عباس بن علی علیه السلام حکایت دارد.

عباس علیه السلام در کلام امام سجاد علیه السلام

بزرگی و عظمت مقام عباس بن علی علیه السلام به گونه ای است که امامان معصوم علیهم السلام در موارد متعدد بر فداکاری ها، جانبازی ها و عظمت شخصیت آن بزرگوار تأکید فرموده اند. امام سجاد علیه السلام که خود در کربلا حضور داشت و شاهد فداکاری های عمویش بود، درباره ی حضرت عباس علیه السلام می فرماید: «خداوند، عمویم عباس را رحمت کند که با ایثار و جانبازی، در راه برادرش جانبازی کرد تا آن که دست هایش قطع شد و خداوند به جای آن، دو بال به او داد که با آن ها به همراه فرشتگان در بهشت پرواز کند؛ همان گونه که برای جعفربن ابوطالب قرار داده شد. عباس را در پیشگاه خداوند منزلتی است که در روز قیامت، همه ی شهدا به آن غبطه می خورند».

عباس علیه السلام در کلام امام صادق علیه السلام

امام صادق علیه السلام ، حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام را به عنوان کسی معرفی می کند که از ایمان استوار و بینش نافذ برخوردار بوده و در راه امام بزرگوارش به جهاد برخاسته است. ایشان می فرماید: «عمویم؛ عباس، بصیرتی نافذ و ایمانی محکم داشت. او به همراه برادرش حسین علیه السلام جهاد کرد و به افتخار شهادت رسید». آن حضرت هم چنین درباره ی اخلاص و ارزش جهاد حضرت عباس علیه السلام می فرماید: «شهادت می دهم و خدا را شاهد می گیرم که تو در راه جنگجویان بدر و مجاهدان راه خدا گام نهادی و در جهاد با دشمنان خدا، اخلاص ورزیدی و در نصرت اولیای خدا، خلوص نشان دادی و از دوستانش دفاع کردی... شهادت می دهم که تو هر چه در توان داشتی، انجام دادی».

مظهر شهادت

سلام بر ابوالفضل، فرزند امیرالمؤمنین علی علیه السلام ؛ که با جانش با حسین علیه السلام مواسات ورزید، از دنیایش برای آخرت بهره برد و خود را فدای برادر کرد. روزهای آغازین ماه شعبان، ولادت این دو برادر را در خود دارد؛ دو برادر بزرگواری که نام شان در ذهن هر مؤمن شیفته ای، تداعی گر قلّه های بلند حماسه و سرافرازی است. حسین و ابوالفضل علیهماالسلام ، نام های قدسی هستند که چشم اندازی از اخلاص، عبودیت، دلیری و ایثار را پیش دیدگان آدمی می گشایند و در درون او، تواضع و حیرتی وصف ناشدنی را برمی انگیزانند. حضرت ابوالفضل علیه السلام ، پرچم دار لشکر اخلاص و شهادت، مظهر دلدادگی به معبود، و نمود مجسمی از یک انسان کامل است. او بزرگ مردی حماسه آفرین است که در قیامت، شهیدان بر مقام او رشک می برند. او پرچم داری است که یادمان دلاوری و آزادگی وی، پیوسته در تاریخ جاری است. سلام همه ی صالحان و پاکان، بر روان پاک آن دریا دل باد؛ سلامی تا سپیده دمان ظهور.

طلیعه ی آگاهی

حضرت ابوالفضل علیه السلام ، پرچم داری است که ولادتش، طلیعه ی آگاهی، ایمان، دلاوری و آزادگی است. او بیرق دار فریادگری است که در دشت نینوا بر شب تاخت و هیمنه ی دروغین تیرگی ها را درهم ریخت. آن والا مرد، برزگر عشق، در دشت خون و رهایی شد. عزیزی که فداکاری ها و ایثارگری هایش، اندیشه های سبز ایثارگران ما را به نور و روشنایی هدایت کرد و باغستان تفکر جانبازان رشید ما را، سرسبزی و طراوتی جاودانه بخشید. ولادت با سعادت قمر بنی هاشم؛ حضرت عباس علیه السلام و روز جانباز را به محضر سید و مولای جانبازان، حضرت آیت اللّه خامنه ای(مدظله العالی) تبریک می گوییم و برای همه ی جانبازان، آرزوی توفیق و سربلندی داریم.

رزم آوری

حضرت ابوالفضل علیه السلام سواری خوش سیما و تنومندی است که در زیبارویی، «ماه بنی هاشم» خوانده می شد و در تنومندی به گونه ای بود که چون بر قوی هیکل ترین اسبان می نشست، پاهایش بر زمین کشیده می شد. در قدرت و رزم آوری چونان شیر خشمگین بر لشکر کفر و الحاد می تاخت؛ به قدری تار و مارشان کرده بود که دیدن او، دل دشمن را به لرزه می انداخت. گروه گروه افراد با چهره هایی وحشت زده از پیش او می گریختند و دلاوران لشکر آن گروه نامسلمان، به تیغ شمشیرش، رو به جانب دوزخ می نهادند.

سلام بر ابوالفضل علیه السلام ؛ بزرگ مردی که به یُمن نام بلندش، پرواز را می آموزیم و یادش هماره در مینای عشق می درخشد. سلام بر ابوالفضل علیه السلام ، که سرو بلند آزادگی را بر بام تاریخ ما می کارد، آینه های طور و تجلی را در برابر جوانان ما می افرازد و پرچم صلابت و سادگی، صبر و ایستادگی، شهادت و مردانگی را بر ایوان آیین زندگی جانبازان عزیز ما به اهتزاز در می آورد. سلامی ویژه، از هر سپیده دمان، تا هر شام گاهان، هزاران بار!

پاسدار نام آور

حضرت ابوالفضل علیه السلام ، پاسدار نام آور حماسه ی کربلاست. او فروزان اختر شجاعت و فرزانگی است که پرچم خونین انقلاب حسینی را برای همیشه بر فراز قلل مرتفع تاریخ، به اهتزاز درآورد. و اینک، همه ی کوهنوردان آزادی را به صعود برچکاد مبارزه فرا می خواند و در کلاس عقیده و جهاد، بدانان شور و شعور می آموزد.

ترنّم شگفتن نوگلی معطر

اینک، گلخنده های آسمان و زمین، و زمزمه های شورانگیز بلبلان شیدا، در سال روز میلاد حضرت عباس علیه السلام به گوش می رسد. دریچه ای از شادی بر دل ها گشوده شده و رنگین کمان شوق، فضای زندگی را آراسته است. صدای هلهله ی شادمانه ی عرشیان به گوش می رسد و ترنّم شکفتن نوگلی معطر در باغستان توحید، دل ها را مفتون و مجذوب خویش ساخته است. عباس می آید و صفا و زیبایی و پاکی را به ارمغان می آورد. عباس می آید و کرامت و فضیلت و شهادت را با خود به همراه می آورد. مردی می آید که ابر رحمتِ اندیشه اش، همه ی تشنگان فضیلت راسیراب می کند. آری، اینک هوا عطر آلود و عنبرآمیز است و آبشاری از نور، از خنده های شادمانه ی خورشید، به مهمانی زمین آمده است. عباس بن علی علیه السلام به دنیای خاکی، گام نهاده است؛ هم او که آیه ی روشن کتاب استقامت است؛ بزرگ وارث ایثار و خون، پاسدار ایمان، یگانه ی دوران، وسعت همه ی نیکی ها، فرزند خورشید و مرزبان حماسه ی جاوید.

یاران! اینک به احترام قدم های پرصلابت عباس دلاور، عرشیان در گوش خاکیان، حدیث تهنیت می خوانند. این ولادت پرمیمنت بر شما نیز مبارک باد!

دانش ابوالفضل علیه السلام

حضرت ابوالفضل علیه السلام ، زورق نشین دریای بی کرانه ی معرفت بود. به سان ماه تابان از خورشید وجود پدر، نور می گرفت و با فراستی چشم گیر و دقتی فراوان، خوشه چین خرمن حقایق ولایت بود. علی علیه السلام درباره ی دانش اندوزی فرزند خود چنین می فرماید: «همانا فرزندم عباس، در کودکی علم آموخت و به سان فرزند کبوتر که از مادرش، آب و غذا می گیرد، معارف را از من فرا گرفت».

کرامت های ابوالفضل علیه السلام

عباس علیه السلام به برکت ایثار و فداکاری بی مانندش، قبله ی دل هاست. حرم ملکوتی اش، آرام بخش دل عاشقان است. مردم درمانده ای که از همه جا ناامید شده اند، به بارگاه او که تجلی گاه رحمت الهی است، روی می آورند و شاد و خوشحال بازمی گردند. آن خانه ای که هرگز به روی حاجت مندان بسته نمی شود، خانه ی عباس، بنده ی وارسته ی خداست.

شمایل

حضرت عباس علیه السلام ، آیتی از جمال و زیبایی بود. رخساره اش زیبا، اندامش متناسب و نیرومند بود و آثار دلیری و شجاعت را به خوبی نمایان می ساخت. راویان، او را خوب رو و زیبا وصف کرده و گفته اند که رشیدی اندام و قامت ایشان به حدی بود که بر اسب نیرومند و بزرگی می نشست، ولی در همان حال، پاهایش بر زمین، خط می انداخت.

وفای عباس علیه السلام نسبت به برادر

حضرت ابوالفضل علیه السلام به پیمانی که با خداوند برای حفظ بیعت خود با برادر، راهبر و امامش بسته بود، وفادار ماند. مردمان در طول تاریخ مانند این وفاداری را ندیده اند و زیباتر از این وفاداری در کارنامه ی وفای انسانی به ثبت نرسیده است. وفاداری که هرآزاده ی شریفی را به خود جذب می کند.

شعری از سیدراضی قزوینی درباره ی علم دار کربل

«ای ابوالفضل! ای بنیان گذار فضیلت و ایستادگی و خویشتن داری! فضیلت، جز تو را به پدری نپذیرفت. کوشیدی و به اوج عظمت و بزرگی دست یافتی، اما هر کوشنده ای به خواسته اش دست پیدا نمی کند. با عزت و سرافرازی و همت بلند از پذیرش ستم، سر باز زدی و پیکان نیزه ها را مرکب خود کردی».

تسلیم در برابر حق

عباس علیه السلام ، اسلام خود را در تسلیم خلاصه کرده بود؛ تسلیم در برابر خدا، و در برابر ولیّ امر مسلمانان. او با صدق و خلوص و آگاهی در راه تسلیم، گام نهاد و هرچه درتوان داشت در طَبَق اخلاص، تقدیم راه امام خود کرد و سرافرازانه جان باخت. آری، نتیجه ی آگاهی کامل و ایمان خالص، همین است.

خویشتن داری عباس علیه السلام

ابوالفضل علیه السلام در روز عاشورا، عزت نفس و خویشتن داری را با تمام ابعاد و آفاقش مجسم ساخت. امویان به شرط کناره گیری از اردوی برادرش، وعده ی فرماندهی کل قوا به او دادند. ولی وی بر این وعده ی آنان تمسخر زد و با شوق و اخلاص به سوی لشکرگاه حسین علیه السلام شتافت و در راه دفاع از دین و آزادگی، جان خود را فدا کرد.

جهاد با نفس

به راستی که حضرت عباس علیه السلام در ستیز با دشمن، سنگ تمام گذاشت. بدنش مجروح گشت، دست هایش قطع شد، عمود آهنین بر فرقش زدند و تیر به چشم و مشک آب او رسید. کشت و کشته شد. ولی جهاد با نفس او ارزش مندتر است؛ زیرا با لب تشنه، آب را تا نزدیک دهان آورد. آن گاه از لب تشنه ی برادر و کودکان تشنه اش یاد کرد و آب را بر روی شریعه ریخت. و همین نشان دهنده ی جهاد عباس علیه السلام با نفس خویش است.

زیارت ابوالفضل العباس علیه السلام

زیارت ابوالفضل علیه السلام هم چون قدم گاه معرفت است و در این زیارت، گلواژه های عرشی، رایحه ی قدسی به وجود انسان می بخشند. یکایک واژه های آن، عطری از گلزار فضایل علوی در بردارد و مجموعه ی عبارت های زیارت، ویژگی های انسان کامل، عبدی صالح و رادمردی ملکوتی را نشان می دهد. زیارت او، سنخیتی روحی بین انسان و آن شخصیت ملکوتی پدید می آورد.




تاریخ : چهارشنبه 92/12/28 | 1:33 عصر | نویسنده : یدالله نجفی | نظر

 

کربلای حسینی مرقد سالار شهیدانولادت

 

در روز سوم ماه شعبان سال چهارم هجرت (1) دومین فرزند برومند حضرت على وفاطمه , که درود خدا بر ایشان باد, در خانه وحى و ولایت چشم به جهان گشود. چون خبر ولادتش به پیامبر گرامى اسلام (ص ) رسید, به خانه حضرت على (ع ) و فاطمه (س ) آمد و اسما (2) را فرمود تا کودک را بیاورد.اسما او را در پارچه اى سپید پیچید و خدمت رسول اکرم (ص ) برد, آن گرامى به گوش راست او اذان و به گوش چپ او اقامه گفت.(3)
به روزهاى اول یا هفتمین روز ولادت با سعادتش , امین وحى الهى , جبرئیل  فرود آمد و گفت : سلام خداوند بر تو باد اى رسول خدا, این نوزاد را به نام پسر کوچک هارون (شبیر) (4) که به عربى (حسین ) خوانده می شود نام بگذار.(5)چون على براى تو به سان هارون براى موسى بن عمران است , جز آن که تو خاتم پیغمبران هستى .و به این ترتیب نام پرعظمت حسین از جانب پروردگار, براى دومین فرزند فاطمه (س ) انتخاب شد.
به روز هفتم ولادتش , فاطمه زهرا که سلام خداوند بر او باد, گوسفندى را براى فرزندش به عنوان عقیقه (6) کشت , و سر آن حضرت را تراشید و هم وزن موى سر او نقره صدقه داد. (7)

حسین (ع ) و پیامبر (ص )

از ولادت حسین بن على (ع ) که در سال چهارم هجرت بود تا رحلت رسول الله (ص ) که شش سال و چند ماه بعد اتفاق افتاد, مردم از اظهار محبت و لطفى که پیامبر راستین اسلام (ص ) درباره حسین (ع ) ابراز میداشت , به بزرگوارى و مقام شامخ پیشواى سوم آگاه شدند.
سلمان فارسى می گوید: دیدم که رسول خدا (ص ) حسین (ع ) را بر زانوى خویش نهاده او را می بوسید و می فرمود: تو بزرگوار و پسر بزرگوار و پدر بزرگوارانى , تو امام و پسر امام و پدر امامان هستى , تو حجت خدا و پسر حجت خدا و پدر حجتهاى خدایى که نُه نفرند و خاتم ایشان ,قائم ایشان (امام زمان عج ) می باشد. (8)
انس بن مالک روایت می کند: وقتى از پیامبر پرسیدند کدام یک از اهل بیت خود را بیشتر دوست می دارى , فرمود: حسن و حسین را, (9) بارها رسول گرامى حسن (ع ) و حسین (ع ) را به سینه می فشرد وآنان را می بویید و می بوسید. (10)
ابوهریره که از مزدوران معاویه و از دشمنان خاندان امامت است , در عین حال اعتراف می کند که : رسول اکرم را دیدم که حسن و حسین را بر شانه هاى خویش نشانده بود و به سوى مامی آمد, وقتى به ما رسید فرمود هر کس این دو فرزندم را دوست بدارد مرا دوست داشته , و هر که با آنان دشمنى ورزد با من دشمنى نموده است.(11)عالیترین, صمیمیترین و گویاترین رابطه معنوى و ملکوتى بین پیامبر و حسین را میتوان در این جمله رسول گرامى اسلام(ص )خواند که فرمود:حسین از من و من ازحسینم (12)

حسین (ع ) با پدر

شش سال از عمرش با پیامبر بزرگوار سپرى شد, و آن گاه که رسول خدا (ص ) چشم از جهان فروبست و به لقاى پروردگار شتافت , مدت سى سال با پدر زیست . پدرى که جز به انصاف حکم نکرد , و جز به طهارت و بندگى نگذرانید , جز خدا ندید و جز خدا نخواست و جز خدا نیافت . پدرى که در زمان حکومتش لحظه اى او را آرام نگذاشتند ,همچنان که به هنگام غصب خلافتش جز به آزارش برنخاستند...
در تمام این مدت , با دل و جان از اوامر پدر اطاعت می کرد, و در چند سالى که حضرت على (ع ) متصدى خلافت ظاهرى شد, حضرت حسین (ع ) در راه پیشبرد اهداف اسلامى , مانند یک سرباز فداکار، همچون برادر بزرگوارش می کوشید, و در جنگهاى جمل , صفین و نهروان شرکت داشت.(13)
به این ترتیب , از پدرش امیرالمؤمنین(ع ) و دین خدا حمایت کرد و حتى گاهى در حضور جمعیت به غاصبین خلافت اعتراض می کرد. در زمان حکومت عمر, امام حسین (ع ) وارد مسجد شد, خلیفه دوم را بر منبر رسول الله (ص ) مشاهده کرد که سخن میگفت. بی درنگ از منبر بالا رفت و فریاد زد: از منبرپدرم فرود آى .... (14)

امام حسین (ع ) با برادر

پس از شهادت حضرت على (ع ), به فرموده رسول خدا (ص ) و وصیت امیرالمؤمنین (ع ) امامت و رهبرى شیعیان به حسن بن على (ع ), فرزند بزرگ امیرالمؤمنین (ع ), منتقل گشت و بر همه مردم واجب و لازم آمد که به فرامین پیشوایشان امام حسن (ع ) گوش فرادارند. امام حسین (ع ) که دست پرورد وحى محمدى و ولایت علوى بود, همراه و همکار و همفکر برادرش بود. چنان که وقتى بنا بر مصالح اسلام و جامعه مسلمانان و به دستور خداوند بزرگ , امام حسن (ع ) مجبور شد که با معاویه صلح کند و آن همه ناراحتی ها را تحمل نماید, امام حسین (ع ) شریک رنج هاى برادر بود و چون میدانست که این صلح به صلاح اسلام و مسلمین است , هرگز اعتراض به برادر نداشت .
حتى یک روز که معاویه , در حضور امام حسن (ع ) وامام حسین (ع ) دهان آلوده اش را به بدگویى نسبت به امام حسن (ع ) و پدر بزرگوارشان امیرمؤمنان (ع ) گشود, امام حسین (ع ) به دفاع برخاست تا سخن در گلوى معاویه بشکند و سزاى ناهنجاریش را به کنارش بگذارد, ولى امام حسن (ع ) او را به سکوت و خاموشى فراخواند, امام حسین (ع ) پذیرا شد و به جایش بازگشت , آن گاه امام حسن (ع ) خود به پاسخ معاویه برآمد, و با بیانى رسا و کوبنده خاموشش ساخت . (15)

امام حسین (ع ) در زمان معاویه

چون امام حسن (سلام خدا و فرشتگان خدا بر او باد) به شهادت رسیدند, به گفته رسول خدا (ص ) و امیرالمؤمنین (ع ) و وصیت حسن بن على (ع ) امامت و رهبرى شیعیان به امام حسین (ع ) منتقل شد و از طرف خدا مأمور رهبرى جامعه گردید. امام حسین (ع ) می دید که معاویه با اتکا به قدرت اسلام , بر اریکه حکومت اسلام به ناحق تکیه زده , سخت مشغول تخریب اساس جامعه اسلامى و قوانین خداوند است و از این حکومت پوشالى مخرب به سختى رنج می برد, ولى نمی توانست دستى فراز آورد وقدرتى فراهم کند تا او را از جایگاه حکومت اسلامى پایین بکشد, چنانچه برادرش امام حسن (ع ) نیز وضعى مشابه او داشت.
امام حسین (ع ) می دانست اگر تصمیمش را آشکار سازد و به سازندگى قدرت بپردازد, پیش از هر جنبش و حرکت مفیدى به قتلش می رسانند, ناچار دندان بر جگر نهاد و صبررا پیشه ساخت که اگر بر می خاست , پیش از اقدام به دسیسه به شهادت رساندن, از این کشته شدن هیچ نتیجه اى گرفته نمی شد. بنابراین تا معاویه زنده بود, چون برادر زیست و علم مخالفت هاى بزرگ نیفراخت , جز آن که گاهى محیط و حرکات و اعمال معاویه را به باد انتقاد می گرفت و مردم رابه آینده نزدیک امیدوار می ساخت که اقدام مؤثرى خواهد نمود.
در تمام طول مدتى که معاویه از مردم براى ولایتعهدى یزید, بیعت می گرفت , حسین به شدت با اومخالفت کرد, و هرگز تن به بیعت یزید نداد و ولیعهدى او را نپذیرفت و حتى گاهى سخنانى تند به معاویه گفت و یا نامه اى کوبنده براى او نوشت .(16) معاویه هم در بیعت گرفتن براى یزید, به او اصرارى نکرد و امام (ع ) همچنین بود و ماند تا معاویه درگذشت ...

قیام حسینى

یزید پس از معاویه بر تخت حکومت اسلامى تکیه زد و خود را امیرالمؤمنین خواند و براى این که سلطنت ناحق و ستمگرانه اش را تثبیت کند, مصمم شد براى نامداران و شخصیتهاى اسلامى پیامى بفرستد و آنان را به بیعت با خویش بخواند. به همین منظور, نامه اى به حاکم مدینه نوشت و در آن یادآور شد که براى من از حسین (ع )بیعت بگیر و اگر مخالفت نمود بقتلش برسان .
حاکم این خبر را به امام حسین (ع )رسانید و جواب مطالبه نمود. امام حسین (ع ) چنین فرمود: انا لله و انا الیه راجعون و على الاسلام السلام اذا بلیت الامة براع مثل یزید.(17) آن گاه که افرادى چون یزید, (شرابخوار و قمارباز و بی ایمان و ناپاک که حتى ظاهر اسلام را هم مراعات نمی کند) بر مسند حکومت اسلامى بنشیند, باید فاتحه اسلام را خواند.(زیرا این گونه زمامدارها با نیروى اسلام و به نام اسلام , اسلام را از بین میبرند.)
امام حسین (ع ) می دانست اینک که حکومت یزید را به رسمیت نشناخته است , اگر در مدینه بماند به قتلش می رسانندش, لذا به امر پروردگار, شبانه و مخفى از مدینه به سوى مکه حرکت کرد. آمدن آن حضرت به مکه , همراه با سرباز زدن او از بیعت یزید, در بین مردم مکه و مدینه انتشار یافت , و این خبر تا به کوفه هم رسید. کوفیان ازامام حسین (ع ) که در مکه به سر می برد دعوت کردند تا به سوى آنان آید و زمامدار امورشان باشد. امام (ع ) مسلم بن عقیل , پسر عموى خویش را به کوفه فرستاد تا حرکت و واکنش اجتماع کوفى را از نزدیک ببیند و برایش بنویسد. مسلم به کوفه رسید و با استقبال گرم و بی سابقه اى روبرو شد, هزاران نفر به عنوان نایب امام (ع ) با او بیعت کردند, و مسلم هم نامه اى به امام حسین (ع ) نگاشت و حرکت فورى امام (ع ) را لازم گزارش داد.
هر چند امام حسین (ع ) کوفیان را به خوبى می شناخت , و بی وفایى و بی دینیشان را در زمان حکومت پدر و برادر دیده بود و می دانست به گفته ها و بیعتشان با مسلم نمی توان اعتماد کرد, و لیکن براى اتمام حجت و اجراى اوامر پروردگار تصمیم گرفت که به سوى کوفه حرکت کند.با این حال تا هشتم ذیحجه , یعنى روزى که همه مردم مکه عازم رفتن به منى بودند (18) و هر کس در راه مکه جا مانده بود با عجله تمام می خواست خود را به مکه برساند, آن حضرت در مکه ماند و در چنین روزى با اهل بیت و یاران خود, از مکه به طرف عراق خارج شد و با این کار هم به وظیفه خویش عمل کرد و هم به مسلمانان جهان فهماند که پسر پیغمبر امت , یزید را به رسمیت نشناخته و با او بیعت نکرده ,بلکه علیه او قیام کرده است .
یزید که حرکت مسلم را به سوى کوفه دریافته و از بیعت کوفیان با او آگاه شده بود, ابن زیاد را (که از پلیدترین یاران یزید و از کثیفترین طرفداران حکومت بنى امیه بود) به کوفه فرستاد.ابن زیاد از ضعف ایمان و دورویى و ترس مردم کوفه استفاده نمود و با تهدید وارعاب , آنان را از دور و بر مسلم پراکنده ساخت , و مسلم به تنهایى با عمال ابن زیاد به نبرد پرداخت , و پس از جنگى دلاورانه و شگفت , با شجاعت شهید شد.(سلام خدا بر او باد).و ابن زیاد جامعه دورو و خیانتکار و بی ایمان کوفه را علیه امام حسین (ع ) برانگیخت , و کار به جایى رسید که عده اى از همان کسانى که براى امام (ع ) دعوتنامه نوشته بودند, سلاح جنگ پوشیدند و منتظر ماندند تا امام حسین (ع ) از راه برسد و به قتلش برسانند.
امام حسین (ع ) از همان شبى که از مدینه بیرون آمد, و در تمام مدتى که در مکه اقامت گزید, و در طول راه مکه به کربلا, تا هنگام شهادت , گاهى به اشاره , گاهى به صراحت , اعلان میداشت که : مقصود من از حرکت , رسوا ساختن حکومت ضد اسلامى یزید وبرپاداشتن امر به معروف و نهى از منکر و ایستادگى در برابر ظلم و ستمگرى است وجز حمایت قرآن و زنده داشتن دین محمدى هدفى ندارم . و این مأموریتى بود که خداوند به او واگذار نموده بود, حتى اگر به کشته شدن خود و اصحاب و فرزندان و اسیرى خانواده اش اتمام پذیرد.
رسول گرامى (ص ) و امیرمؤمنان (ع ) و حسن بن على (ع ) پیشوایان پیشین اسلام , شهادت امام حسین (ع ) را بارها بیان فرموده بودند. حتى در هنگام ولادت امام حسین (ع ),رسول گرانمایه اسلام (ص ) شهادتش را تذکر داده بود. (19) و خود امام حسین (ع ) به علم امامت میدانست که آخر این سفر به شهادتش می انجامد, ولى او کسى نبود که در برابر دستور آسمانى و فرمان خدا براى جان خود ارزشى قائل باشد, یا از اسارت خانواده اش واهمه اى به دل راه دهد. او آن کس بود که بلا را و شهادت را سعادت می پنداشت . (سلام ابدى خدا بر او باد) .
خبر شهادت حسین (ع ) در کربلا به قدرى در اجتماع اسلامى مورد گفتگو واقع شده بود که عامه مردم از پایان این سفر مطلع بودند. چون جسته و گریخته , از رسول الله (ص ) و امیرالمؤمنین (ع ) و امام حسن بن على (ع ) و دیگر بزرگان صدر اسلام شنیده بودند. بدین سان حرکت امام حسین (ع ) با آن درگیری ها و ناراحتی ها احتمال کشته شدنش را در اذهان عامه تشدید کرد. به ویژه که خود در طول راه می فرمود: من کان باذلا فینا مهجته و موطنا على لقاء الله نفسه فلیرحل معنا. (20) هر کس حاضر است در راه ما از جان خویش بگذرد و به ملاقات پروردگار بشتابد,همراه ما بیاید. و لذا در بعضى از دوستان این توهم پیش آمد که حضرتش را از این سفر منصرف سازند، غافل از این که فرزند على بن ابى طالب (ع ) امام و جانشین پیامبر, و از دیگران به وظیفه خویش آگاه تر است و هرگز از آنچه خدا بر عهده او نهاده، دست نخواهد کشید.
بارى امام حسین (ع ) با همه این افکار و نظریه ها که اطرافش را گرفته بود به راه خویش ادامه داد, و کوچکترین خللى در تصمیمش راه نیافت .سرانجام  رفت , و شهادت را دریافت . نه خود تنها, بلکه با اصحاب و فرزندان که هر یک ستاره اى درخشان در افق اسلام بودند, رفتند و کشته شدند, و خون هایشان شن هاى گرم دشت کربلا را لاله باران کرد تا جامعه مسلمانان بفهمد یزید (باقیمانده بسترهاى گناه آلود خاندان امیه ) جانشین رسول خدا نیست , و اساسا اسلام از بنى امیه و بنى امیه از اسلام جداست .
راستى هرگز اندیشیده اید اگر شهادت جانگداز و حماسه آفرین حسین (ع ) به وقوع نمی پیوست و مردم یزید را خلیفه پیغمبر (ص ) می دانستند, و آن گاه اخبار دربار یزید و شهوت رانی هاى او و عمالش را می شنیدند, چقدر از اسلام متنفر می شدند, زیرا اسلامى که خلیفه پیغمبرش یزید باشد, به راستى نیز تنفرآور است ... و خاندان پاک حضرت امام حسین (ع ) نیز اسیر شدند تا آخرین رسالت این شهادت رابه گوش مردم برسانند.و شنیدیم و خواندیم که در شهرها, در بازارها, در مسجدها, در بارگاه متعفن پسر زیاد و دربار نکبت بار یزید, هماره و همه جا دهان گشودند وفریاد زدند, و پرده زیباى فریب را از چهره زشت و جنایتکار جیره خواران بنى امیه برداشتند و ثابت کردند که یزید سگباز وشرابخوار است , هرگز لیاقت خلافت ندارد و این اریکه اى که او بر آن تکیه زده جایگاه او نیست . سخنانشان رسالت شهادت حسینى را تکمیل کرد, طوفانى در جانها برانگیختند, چنان که نام یزید تا همیشه مترادف با هر پستى و رذالت و دنائت گردید و همه آرزوهاى طلایى و شیطانیش چون نقش بر آب گشت .
نگرشى ژرف میخواهد تا بتوان بر همه ابعاد این شهادت عظیم و پرنتیجه دست یافت . از همان اوان شهادتش تا کنون , دوستان و شیعیانش , و همه آنان که به شرافت و عظمت انسان ارج می گذارند, همه ساله سالروز به خون غلتیدنش را, سالروز قیام و شهادتش را با سیاهپوشى و عزادارى محترم می شمارند, و خلوص خویش را با گریه بر مصایب آن بزرگوار ابراز میدارند. پیشوایان معصوم ما, هماره به واقعه کربلا و به زنده داشتن آن عنایتى خاص داشتند. غیر از این که خود به زیارت مرقدش می شتافتند و عزایش را بر پا می داشتند, در فضیلت عزادارى و محزون بودن براى آن بزرگوار, گفتارهاى متعددى ایراد فرموده اند.
ابوعماره گوید: روزى به حضور امام ششم صادق آل محمد (ع ) رسیدم , فرمود اشعارى درسوگوارى حسین براى ما بخوان . وقتى شروع به خواندن نمودم صداى گریه حضرت برخاست , من می خواندم و آن عزیز می گریست , چندان که صداى گریه از خانه برخاست . بعد از آن که اشعار را تمام کردم , امام (ع ) در فضلیت و ثواب مرثیه و گریاندن مردم بر امام حسین (ع ) مطالبى بیان فرمود. (21)
نیز از آن جناب است که فرمود: گریستن و بی تابى کردن در هیچ مصیبتى شایسته نیست مگر در مصیبت حسین بن على , که ثواب و جزایى گرانمایه دارد. (22) باقرالعلوم , امام پنجم (ع ) به محمد بن مسلم که یکى از اصحاب بزرگ او است فرمود: به شیعیان ما بگویید که به زیارت مرقد حسین بروند, زیرا بر هر شخص باایمانى که به امامت ما معترف است , زیارت قبر اباعبدالله لازم میباشد. (23)
امام صادق (ع ) می فرماید: ان زیارة الحسین علیه السلام افضل ما یکون من الاعمال . همانا زیارت حسین (ع ) از هر عمل پسندیده اى ارزش و فضیلتش بیشتر است . (24) زیرا که این زیارت در حقیقت مدرسه بزرگ و عظیم است که به جهانیان درس ایمان و عمل صالح می دهد و گویى روح را به سوى ملکوت خوبی ها و پاکدامنی ها و فداکاری ها پرواز می دهد. هر چند عزادارى و گریه بر مصایب حسین بن على (ع ), و مشرف شدن به زیارت قبرش و بازنمایاندن تاریخ پرشکوه و حماسه ساز کربلایش ارزش و معیارى والا دارد, لکن باید دانست که نباید تنها به این زیارت ها و گریه ها و غم گساریدن اکتفا کرد, بلکه همه این تظاهرات , فلسفه دیندارى , فداکارى و حمایت از قوانین آسمانى را به ما گوشزدمینماید, و هدف هم جز این نیست , و نیاز بزرگ ما از درگاه حسینى آموختن انسانیت و خالى بودن دل از هر چه غیر از خداست میباشد, و گرنه اگر فقط به صورت ظاهر قضیه بپردازیم , هدف مقدس حسینى به فراموشى می گراید.

-----------------------------------------------------------

پی نوشتها:

 (1) در سال و ماه و روز ولادت امام حسین (ع ) اقوال دیگرى هم گفته شده است , ولى ما قول مشهور بین شیعه را نقل کردیم . ر. به . ک . اعلام الورى طبرسى , ص 213.
(2) احتمال دارد منظور از اسما, دختر یزید بن سکن انصارى باشد. ر. به . ک . اعیان الشیعه , جزء 11 , ص 167.
(3) امالى شیخ طوسى , ج 1, ص 377.
(4) شبر بر وزن حسن , و شبیر بر وزن حسین , و مبشر بر وزن محسن , نام پسران هارون بوده است و بوده است و پیغمبر اسلام (ص ) فرزندان خود حسن و حسین و محسن را به این سه نام نامیده است - تاج العروس , ج 3 , ص 389, این سه کلمه در زبان عبرى همان معنى رادارد که حسن و حسین و محسن در زبان عربى دارد - لسان العرب , ج 66, ص 60.
(5) معانى الاخبار, ص 57.
(6) در منابع اسلامى درباره عقیقه سفارش فراوان شده و براى سلامتى فرزند بسیارمؤثر دانسته شده است . ر. به . ک . وسائل الشیعه , ج 15, ص 143 به بعد.
(7) کافى , ج 6, ص 33.
(8) مقتل خوارزمى , ج 1, ص 146 - کمال الدین صدوق , ص 152.
(9) سنن ترمذى , ج 5, ص 323.
(10) ذخائر العقبى , ص 122.
(11) الاصابه , ج 11, ص 30.
(12) سنن ترمذى , ج 5, ص 324 - در این قسمت روایاتى که در کتابهاى اهل تسنن آمده است نقل شد تا براى آنها هم سندیت داشته باشد.
(13) الاصابه , ج 1, ص 333.(14) تذکرة الخواص ابن جوزى , ص 34 - الاصابه , ج 1, ص 333, آن طور که بعضى ازمورخین گفتهاند این موضوع تقریبا در سن ده سالگى امام حسین (ع ) اتفاق افتاده است .
(15) ارشاد مفید, ص 173.
(16) رجال کشى , ص 94 - کشف الغمة , ج 2, ص 206.
(17) مقتل خوارزمى , ج 1, ص 184 - لهوف , ص 20.
(18) روز هشتم ماه ذیحجه مستحب است که حاجیها به منى بروند, و در آن زمان به این حکم استحبابى عمل میکردند, ولى در زمان ما مرسوم شده است که از روز هشتم یکسره به عرفات میروند.
(19) کامل الزیارات , ص 68 به بعد - مشیر الاحزان , ص 9.
(20) لهوف , ص 53.
(21) کامل الزیارات , ص 105.
(22) کامل الزیارات , ص 101.
(23) کامل الزیارات , ص 121.
(24) کامل الزیارات , ص 147.




تاریخ : چهارشنبه 92/12/28 | 1:29 عصر | نویسنده : یدالله نجفی | نظر

زندگینامه امام حسن مجتبی (ع)

 نام: حسن بن علی .

 کنیه: ابو محمد.

 نام و کنیه آن حضرت را پیامبر اکرم (ص) تعیین فرمودند.

 

القاب: مجتبى، سیّد، سبط، زکى، تقى، حجت، برّ، امین، زاهد و طیّب.

 منصب: معصوم چهارم، امام دوم شیعیان و پنجمین خلیفه اسلامى.

 تاریخ ولادت: نیمه ماه مبارک رمضان سال سوم هجرى. برخى نیز تولد آن حضرت را سال دوم هجرى دانسته‏اند. او نخستین فرزند امیرالمؤمنین (ع) و فاطمه زهرا (س) است.

 محل تولد: مدینه مشرفه، در سرزمین حجاز (عربستان سعودى‏کنونى).

 نسب پدرى: امیرالمؤمنین، امام على بن ابى‏طالب بن عبدالمطلب.

 مادر: فاطمه زهرا، دختر پیامبر (ص).

 مدت امامت: از زمان شهادت پدرش، امیرالمؤمنین(ع)، در رمضان سال چهلم تا صفر سال پنجاه هجرى، به مدت 10 سال.

 از این مدت، هفت ماه و 24 روز را عهده‏دار امر خلافت مسلمین بود و سپس طى صلحى، آن را به معاویة بن ابى سفیان واگذار کرد.

 تاریخ و سبب شهادت: 28 صفر سال پنجاه هجرى، در سن 47 سالگى، به‏وسیله زهرى که همسرش، جعدة بنت اشعث، به تحریک معاویة بن ابى سفیان، به آن حضرت خورانیده بود، پس از چهل روز مسمومیت و بیمارى، به شهادت نایل آمد.

 محل دفن: قبرستان بقیع، در مدینه منوّره، در کنار قبر جدّه‏اش، فاطمه بنت اسد.

 همسران: 1. ام بشیر بنت ابى مسعود. 2. خوله بنت منظور. 3. ام اسحاق بنت طلحه. 4. سلمى بنت امرء القیس. 5. جعده بنت اشعث. 6. ام کلثوم بنت فضل بن عباس. 7. هند بنت عبدالرحمن بن ابى بکر.

 فرزندان:

 الف) پسران: 1. زید. 2. حسن مثنى. 3. عمر. 4. قاسم. 5. عبدالله. 6. عبدالرحمن. 7. ابوبکر. 8. حسین اثرم. 9. طلحه.

 ب) دختران: 1. ام حسن. 2. ام حسین. 3. فاطمه. 4. ام سلمه. 5. ام عبداللّه. 6. رقیه. برخى مورخان تعداد فرزندان امام حسن (ع) را بیش از این مى‏دانند؛ اما همگى اتفاق دارند که نسل آن حضرت، تنها از طریق حسن مثنى و زید ادامه یافته است. از میان فرزندان امام حسن (ع) چهار تن در سرزمین کربلا، در رکاب عمویشان، امام حسین(ع) به شهادت رسیده و یکى از آنان (حسن مثنى) نیز در آن معرکه به شدت زخمى شد و سپس بهبودى یافت.

 اصحاب و یاران:

1. ابراهیم بن مالک اشتر.

2. عبداللّه بن عباس.

3. ابو ثمامه صیداوى.

4. جابر بن عبدالله انصارى.

5. جاریة بن قدامه.

6. جبلة بن على شیبانى.

7. حبیب بن مظاهر اسدى.

8. حذیفة بن اسید غفارى.

9. رفاعة بن شداد.

10. سعید بن قیس همدانى.

11. قیس بن سعد انصارى.

12. سعید بن مسعود ثقفى.

13. سلیم بن قیس هلالى.

14. صعصعة بن صوحان عبدى.

15. عامر بن واثله کنانى.

16. عمر بن ابى سلمه.

17. کمیل بن زیاد نخعى.

18. ابو مخنف، لوط بن یحیى.

19. مسیّب بن نجبه فزارى.

20. میثم بن یحیى تمّار.

21. سعد بن مسعود ثقفى.

 زمامداران معاصر:

 1. پیامبر اسلام، حضرت محمد (ص) (11-1 ق.).

 2. ابى بکر بن ابى قحافه (13-11 ق.).

 3.عمر بن خطاب (23-13 ق.).

 4. عثمان بن عفان (35-23 ق.).

 5. امیرالمؤمنین، على بن ابى‏طالب (ع) (40-35 ق.).

 6. معاویة بن ابى سفیان (60-35 ق.).

 از میان زمامداران فوق، پیامبر اسلام (ص) و امیرالمؤمنین (ع) علاقه و محبّت ویژه اى به امام حسن (ع) داشتند. سخنان و سیره عملىِ پیامبر اسلام(ص) با امام‏حسن و برادرش، امام حسین(ع) گویاى شدت محبّت آن حضرت به این دو بزرگوار بوده است که مورخان و محدثان اهل سنّت و شیعه، آنها را به طور متواتر نقل کرده‏اند؛ از جمله، پیامبر اکرم (ص) درباره آنان فرمود:

 «اَلْحَسَنُ و اَلْحُسَیْنُ سِیِّدا شَبابِ اَهْلَ الْجَنَّةِ»(1) و «رَیْحانَتاىَ مِنْ هذِهِ الْاُمَّةِ»(2) و «هذانِ اِبْناىَ وَاِبْنا اِبْنَتىَّ، اَللَّهُمَّ اِنّکَ تَعْلم اِنّى اُحِبّهُهُما فَأحِبَّهُما»(3).

 

و در جاى دیگر فرمود:

 

مَنْ اَحبَّ الْحَسَنَ وَ الحُسَیْنَ أحَبَبتُهُ وَمَنْ اَحْبَبْتُهُ اَحبَّهُ اللّهُ، وَمَنْ اَحَبَّهُ اللَّهُ اَدْخَلَهُ الْجَنّةَ، وَمَنْ اَبْغَضَهُما اَبْغَضْتُهُ وَمَنْ اَبْغَضْتُهُ اَبْغَضَهُ اللَّهُ وَمَن أبْغَضَهُ اللّهُ اَدْخَلَهُ النار.(4)

 

همچنین درباره امام حسن (ع) فرمود: «حَسَنٌ مِنّی وَاَنَا مِنْهُ اَحَبَّ اللّهُ مَنْ اَحَبَّهُ».(5)

 

حضرت على (ع) نیز امام حسن (ع) را در همه امور کمک‏کار و در کنار خود داشت. وصیت‏هاى آن حضرت به امام حسن (ع) معروف و مشهور است و در نهج‏البلاغه به تفصیل نقل شده است. آن حضرت به خاطر فضیلت‏ها و ارزش‏هایى که در وجود امام حسن(ع) سراغ داشت، وى را وصى و جانشین و امام پس از خود معرفى کرد. در این باره ادله و حجت‏هاى بسیارى در دست است؛ از جمله، روایتى است از سلیم بن قیس هلالى که گفت:

 شَهِدْتُ اَمیرَالمُؤمِنینَ(ع) حینَ اَوْصى‏ اِلى‏ اِبْنِهِ الْحَسَن وَاَشْهَدَ عَلى‏ وَصیّتِهِ الْحُسَیْنَ وَمُحَمّداً وَجَمیعَ وُلْدِهِ ورُؤَساءَ شیعَتِهِ وَاَهْلَ بَیْتِهِ. ثُمَّ دَفَعَ الیْهِ الْکِتابَ وَالسَّلاحَ وَقالَ لَهُ: یا بُنىّ أمَرَنی رَسُولُ اللّه (ص) اَنْ اَوْصى‏ اِلَیْکَ وَاَدْفَعُ اِلَیکَ کُتُبى وَسَلاحی کَما اَوْصى‏ اِلَىَّ وَدَفَعَ اِلىّ کُتُبَهُ وَسَلاحَهُ، وَاَمرنی اَنْ آمُرَکَ اِذا حَضَرَکَ الْمَوْتَ أنْ تَدْفَعَها اِلى‏ اَخیکَ الَحُسَیْنَ....(6)

 سلیم بن قیس گفت: من شاهد بودم آن زمانى را که امیرالمؤمنین (ع) به فرزندش، امام حسن (ع) وصیت نمود و بر این وصیت، تمام فرزندان خویش، از جمله امام حسین، محمد بن حنفیه و رؤساى شیعه و اهل بیت خویش را گواه گرفت. سپس ودایع امامت، مانند کتاب و سلاح، را به امام حسن (ع) داد و به وى گفت: اى فرزندم! پیامبر گرامى (ص) به من دستور داد تا به تو وصیت کنم، سلاح و کتابم را به تو بدهم، همان طورى که او به من وصیت کرد. آن حضرت به من دستور داد تا تو را امر نمایم به این که هرگاه مرگ تو را فرا گیرد، آنها را به برادرت، حسین (ع) تحویل دهى (و امامت را به وى بسپارى).

 سه خلیفه اوّل نیز با آن حضرت رفتارهاى مناسبى داشته و با دیده احترام مى‏نگریستند؛ اما معاویه، که پس از شهادت امیرالمؤمنین، على (ع) خود را خلیفه بلامنازع مسلمانان مى‏پنداشت، با مکر و حیله، یاران و بزرگان قوم را از اطراف امام حسن (ع) دور کرده و آن حضرت را در میدان سیاست و حکومت تنها گذاشت.

 امام حسن (ع) گرچه تلاش زیادى نمود تا در برابر تهاجم سنگین سیاسى و نظامىِ معاویه از خلافت به حق خویش دفاع کند، اما با خیانت بسیارى از سردمداران و کوتاهى سران اقوام و طوایف، آن حضرت با تعداد اندکى از شیعیان، تنها مانده و ناچار به صلح با معاویه شد. معاویه با این که صلح‏نامه را با گواهى برخى از صحابه پیامبر (ص) امضا کرده بود، اما به آن پاى‏بند نبوده و بر خلافش عمل نمود؛ از جمله، براى قتل امام حسن (ع) مکر اندیشید و همسر آن حضرت را به مسموم و شهید نمودن ایشان وادار ساخت.

 رویدادهاى مهم:

 1. از دست دادن جدّش، پیامبر اسلام (ص)، در سال یازدهم هجرى.

 2. فشارهاى روانى مخالفان بر پدر و مادرش، پس از رحلت پیامبر اسلام (ص).

 3. از دست دادن مادر خود، فاطمه زهرا (س)، در سال یازدهم هجرى.

 4. حضور در برخى از جنگ‏هاى مسلمانان علیه مشرکان، در عصر خلیفه دوم و خلیفه سوم.

 5 .ایجاد مهمان‏پذیر (مضیف) براى پذیرایى از مهمانان و مستمندان.

 6. آبرسانى به خلیفه سوم، عثمان بن عفّان (که در محاصره انقلابیون مسلمان قرار داشت).

 7.همراهى با پدرش، حضرت على (ع)، در تصدىِ خلافت اسلامى، پس از کشته شدن عثمان بن عفّان به دست انقلابیون.

 8. فرماندهىِ لشکر در جنگ‏هاى جمل، صفین و نهروان، در رکاب حضرت على(ع).

 9. از دست دادن پدرش، حضرت على (ع)، در 21 رمضان سال 40 هجرى.

 10. تصدىِ غسل، نماز و دفن پیکر امام على (ع) و پنهان نمودن قبرش از چشم مردم.

 11. بیعت مردم با امام حسن (ع) در مسجد کوفه، پس از شهادت امیرالمؤمنین، على (ع).

 12. تصدىِ خلافت اسلامى، در 21 رمضان سال 40 هجرى.

 13. مکاتبات و ارسال پیام‏ها میان امام حسن (ع) و معاویه.

 14. اعدام شدن دو جاسوس معاویه، در کوفه و بصره به فرمان امام حسن (ع).

 15. اعلان جنگ معاویه علیه امام‏حسن(ع) و حرکت لشکریان شام به سوى کوفه.

 16. اعلان آماده‏باش سپاهیان امام حسن (ع) و تهیه مقدمات جنگ در شهرها.

 17. خیانت برخى از فرماندهان سپاه امام حسن (ع) و پیوستن به سپاه معاویه.

 18. زخمى شدن امام حسن مجتبى (ع) در ساباط مدائن به دست جراح بن سنان (یکى از منافقان فرقه خوارج).

 19. افزایش توان نظامى و روحى سپاه معاویه و کاهش تدریجىِ سپاهیان امام‏حسن(ع).

 20. پذیرش صلح تحمیلى با معاویه و واگذارى خلافت اسلامى به وى در جمادى الاوّل (یا ربیع الأول) سال 41 هجرى.

 21. تعهد معاویه بر مفاد صلحنامه امام حسن (ع) و نقض آن، پس از سیطره کامل بر شهرهاى اسلامى.

 22. بازگشت امام حسن (ع) و خاندان امیرالمؤمنین(ع) از کوفه به مدینه مشرفه.

 23. دسیسه معاویه در بیعت گرفتن از مردم براى ولایت عهدىِ فرزندش، یزید و واهمه او از امام حسن (ع).

 24. تحریک و فریب جعده بنت اشعث کندى، همسر امام حسن (ع)، توسط معاویه براى کشتن امام حسن (ع) به طور پنهانى.

 




تاریخ : چهارشنبه 92/12/28 | 1:25 عصر | نویسنده : یدالله نجفی | نظر

 حضرت فاطمه (س) در نزد مسلمانان برترین و والامقام ترین بانوی جهان در تمام قرون و اعصار می‌باشد. این عقیده بر گرفته از مضامین احادیث نبوی است. این طایفه از احادیث، اگر چه از لحاظ لفظی دارای تفاوت هستند، اما دارای مضمونی واحد می‌باشند. در یکی از این گفتارها (که البته مورد اتفاق مسلمانان، اعم از شیعه و سنی است)، رسول اکرم (ص) می‌فرمایند: "فاطمه سرور زنان جهانیان است". 

 

زندگینامه حضرت زهرا (س)

 

نام، القاب، کنیه‌ها : 

نام مبارک آن حضرت، فاطمه است و از برای ایشان القاب و صفات متعددی همچون زهرا، صدیقه، طاهره، مبارکه، بتول، راضیه، مرضیه، نیز ذکر شده است. فاطمه، در لغت به معنی بریده شده و جدا شده می‌باشد و علت این نامگذاری بر طبق احادیث نبوی، آنست که: پیروان فاطمه (س) به سبب او از آتش دوزخ بریده، جدا شده و برکنارند.

 کنیه‌های فاطمه (علیها السلام) نیز عبارتند از ام الحسین، ام الحسن، ام الائمه، ام ابیها و...

 مادر و پدر : 

همانگونه که می‌دانیم، نام پدر فاطمه (س) محمد بن عبدالله (ص) است که او رسول گرامی اسلام، خاتم پیامبران الهی و برترین مخلوق خداوند می‌باشد. مادر حضرتش خدیجه دختر خویلد، از زنان بزرگ و شریف قریش بوده است. او نخستین بانویی است که به اسلام گرویده است و پس از پذیرش اسلام، تمامی ثروت و دارایی خود را در خدمت به اسلام و مسلمانان مصرف نمود. خدیجه در دوران جاهلیت و دوران پیش از ظهور اسلام نیز به پاکدامنی مشهور بود؛ تا جایی که از او به طاهره (پاکیزه) یاد می‌شد و او را بزرگ زنان قریش می‌نامیدند.

 ولادت : 

حضرت فاطمه (س) در سال پنجم پس از بعثت و در روز 20 جمادی الثانی در مکه به دنیا آمد. چون به دنیا پانهاد، به قدرت الهی لب به سخن گشود و گفت: "شهادت می‌دهم که جز خدا، الهی نیست و پدرم رسول خدا و آقای پیامبران است و شوهرم سرور اوصیاء و فرزندانم (دو فرزندم) سرور نوادگان می‌باشند." اکثر مفسران شیعی و عده‌ای از مفسران بزرگ اهل تسنن نظیر فخر رازی، آیه آغازین سوره کوثر را به فاطمه (س) تطبیق نموده‌اند و او را خیر کثیر و باعث بقا و گسترش نسل و ذریه پیامبر اکرم ذکر نموده‌اند.

 مکارم اخلاق :

سراسر زندگانی صدیقه طاهره (س)، مملو از مکارم اخلاق و رفتارهای نمونه و انسانی است. که به یکی از آنها اشاره میکنیم : 

امام حسن مجتبی در ضمن بیانی، عبادت فاطمه (س)، توجه او به مردم و مقدم داشتن آنان بر خویشتن، در عالی ترین ساعات راز و نیاز با پروردگار را این گونه توصیف می‌نمایند: "مادرم فاطمه را دیدم که در شب جمعه‌ای در محراب عبادت خویش ایستاده بود و تا صبحگاهان، پیوسته به رکوع و سجود می‌پرداخت. و شنیدم که بر مردان و زنان مؤمن دعا می‌کرد، آنان را نام می‌برد و بسیار برایشان دعا می‌نمود اما برای خویشتن هیچ دعایی نکرد. پس به او گفتم: ای مادر، چرا برای خویش همانگونه که برای غیر، دعا می‌نمودی، دعا نکردی؟ فاطمه (س) گفت: پسرم ! اول همسایه و سپس خانه."

 مقام حضرت زهرا (علیها السلام) و جایگاه علمی ایشان :

فاطمه زهرا (س)در نزد شیعیان اگر چه امام نیست، اما مقام و منزلت او در نزد خداوند و در بین مسلمانان به خصوص شیعیان، نه تنها کمتر از سایر ائمه نیست، بلکه آن حضرت همتای امیر المؤمنین و دارای منزلتی عظیم‌تر از سایر ائمه طاهرین (علیهم السلام) می‌باشد.

مراجعه زنان و یا حتی مردان مدینه در مسائل دینی و اعتقادی به آن بزرگوار می‌باشد که در فرازهای گوناگون تاریخ نقل شده است. همچنین استدلالهای عمیق فقهی فاطمه (س) در جریان فدک، به روشنی بر احاطه فاطمه (س) بر سراسر قرآن کریم و شرایع اسلامی دلالت می‌نماید.

 فاطمه (س) پس از پیامبر :

با وفات پیامبر اکرم (ص)، فاطمه(س) غرق در سوگ و ماتم شد. از یک طرف نه تنها پدر او بلکه آخرین فرستاده خداوند و ممتازترین مخلوق او، از میان بندگان به سوی خداوند، بار سفر بسته بود. هم او که در وجود خویش برترین مکارم اخلاقی را جمع نموده و با وصف صاحب خلق عظیم، توسط خداوند ستوده شده بود.

 بیماری فاطمه (س)و عیادت از او :

سرانجام فاطمه بر اثر شدت ضربات و لطماتی که به او بر اثر هجوم به خانه‌اش و وقایع پس از آن وارد گشته بود، بیمار گشت و در بستر بیماری افتاد . گاه به زحمت از بستر برمی‌خاست و کارهای خانه را انجام می‌داد و گاه به سختی و با همراهی اطفال کوچکش، خود را کنار تربت پیامبر (ص)می‌رساند و یا کنار مزار حمزه عموی پیامبر (ص) و دیگر شهدای احد حاضر می‌گشت و غم و اندوه خود را بازگو می‌نمود.

 در چنین روزهایی بود که ابابکر و عمر به عیادت حضرت آمدند. هر چند در ابتدا فاطمه (س) از آنان رویگردان بود و به آنان اذن عیادت نمی‌داد، اما سرانجام آنان بر بستر فاطمه (س) حاضر گشتند. فاطمه (س) در این هنگام، این کلام پیامبر اکرم (ص) را که فرموده بود: "هر کس فاطمه را به غصب در آورد من را آزرده و هر که او را راضی نماید مرا راضی نموده"، به آنان یادآوری نمود. ابابکر و عمر نیز صدق این کلام و انتساب آن به پیامبر (ص) را تأیید نمودند. سرانجام فاطمه (س)، خدا و ملائکه را شاهد گرفت فرمود: "شما من را به غضب آوردید و هرگز من را راضی ننمودید؛ در نزد پیامبر، شکایت شما دو نفر را خواهم نمود."

 وصیت : 

در ایام بیماری، فاطمه (س) روزی امام علی (ع) را فراخواند و آن حضرت را وصی خویش قرار داد و به آن حضرت وصیت نمود که پس از وفاتش، فاطمه (س) را شبانه غسل دهد و شبانه کفن نماید و شبانه دفن کند و احدی از کسانی که در حق او ستم روا داشته‌اند، در مراسم تدفین و نماز خواندن بر جنازه او حاضر نباشند.

 

 شهادت : 

 سرانجام روز سوم جمادی الثانی سال یازدهم هجری فرا رسید. فاطمه (س) آب طلب نموده و بوسیله آن بدن مطهر خویش را شستشو داد و غسل نمود. سپس جامه‌ای نو پوشید و در بستر خوابید و پارچه‌ای سفید به روی خود کشید؛ چیزی نگذشت که دخت پیامبر، بر اثر حوادث ناشی از هجوم به خانه ایشان، دنیا را ترک نموده و به شهادت رسید؛ در حالیکه از عمر مبارکش بنا بر مشهور، 18 سال بیشتر نمی‌گذشت و بنا بر مشهور تنها 95 روز پس از رسول خدا در این دنیا زندگی نمود.




تاریخ : چهارشنبه 92/12/28 | 10:12 صبح | نویسنده : یدالله نجفی | نظر
خلاصه ی زندگی نامه حضرت علی (ع)

 

پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) براى هدایت مردم از بت پرستى به توحید بر انگیخته شد. ابتدا سال ها دعوت سرّى و تبلیغ پنهانى داشت، تا آنکه آیه (وَ أَنْذِرْ عَشِیرَتَکَ اْلأَقْرَبِینَ)(1)«خویشاوندان نزدیک تر خود را بیم بده» نازل شد. پیامبر خدا چهره هاى سرشناس بنى هاشم را دعوت کرد و پیامبرى خویش را بر آنان عرضه نمود و فرمود:
((نخستین کسی که از شما دعوت مرا بپذیرد خلیفه و وصیه و وزیر من خواهد بود ,جز على(علیه السلام) کسى بر نخاست. دعوت خویش را دوباره و سه باره تکرار کرد، در هر بار کسى دعوتش را اجابت نمى کرد و تنها على(علیه السلام) بود که برمى خاست و آمادگى خویش را براى پشتیبانى پیامبر(صلى الله علیه وآله) اعلام مى کرد آنگاه پیامبر خدا(صلى الله علیه وآله) فرمود:
«این، برادر، وصىّ و جانشین من در میان شماست، از او بشنوید و فرمانبردارى کنید.»

و از این روی علی (ع) نخستین کسی است در اسلام که ایمان آورد و نخستین کسی که هرگز غیر خدای یگانه را نپرستید)).

  علی (ع) پیوسته ملازم پیغمبر (ص) بود با آن حضرت از مکه به مدینه هجرت نمود و در شب هجرت نیز که کفار خانه آن حضرت را محاصره کرده بودند و تصمیم داشتند آخر شب به خانه ریخته و آن حضرت را در بستر خواب قطعه قطعه نمایند , علی (ع) در بستر پیغمبر اکرم (ص) خوابیده و آن حضرت از خانه بیرون آمده رهسپار مدینه گردید و پس از آن حضرت مطابق وصیتی که کرده بود , امانتهای مردم را به صاحبانش رد کرده , مادر خود و دختر پیغمبر را با دو زن دیگر برداشته به مدینه حرکت نمود.
در مدینه نیز ملازم پیغمبر اکرم (ص) بود و آن حضرت در هیچ خلوت و جلوتی علی را کنار نزد و یگانه دختر محبوب خود فاطمه را به وی تزویج نمود و در موقعی که میان اصحاب خود عقد اخوت می بست او را برادر خود قرار داد.
علی در همه جنگها که پیغمبر اکرم شرکت فرموده بود حاضر شد جز جنگ تبوک که آن حضرت او را در مدینه به جای خود نشانیده بود.در آن جنگ،پیامبر خدا(صلى الله علیه وآله) همراه مردم به جنگ تبوک عزیمت کرد. على(علیه السلام) عرض کرد: من هم همراه شما بیایم؟ فرمود : نه. على(علیه السلام) گریست. پیامبر خدا(صلى الله علیه وآله) به او فرمود:«آیا نمى خواهى نسبت به من، همچون هارون نسبت به موسى باشى، جز اینکه پس از من پیامبرى نیست؟ سزاوار نیست من بروم، مگر آنکه تو جانشین من باشى».

استثناى پیامبر(صلى الله علیه وآله) مى رساند که جز نبّوت، همه منصب هایى که هارون داشته است، براى على(علیه السلام) ثابت است.از جمله این منصب ها،وصایت و خلیفه بودن هارون نسبت به موسی هست.

آن حضرت در هیچ جنگی پای به عقب نگذاشت و از هیچ حریفی روی نگردانید و در هیچ امری مخالفت پیامبر (ص) را نکرد چنانچه آن حضرت فرمود:
((هرگز علی از حق و حق از علی جدا نمی شود)).
علی (ع) در روز رحلت پیامبر اکرم 33 سال داشت و با اینکه پیامبردر زمان حیاتشان ،به کرات او را به عنوان خلیفه بعد از خود تعیین کرده بود و او در همه فضایل دینی سرآمد و در میان اصحاب پیغمبر ممتاز بود به عنوان اینکه او جوان است و مردم به واسطه خون  هایی که در جنگها پیشاپیش پیامبر اکرم (ص) ریخته با وی دشمنند از خلافت کنارش زدند

و به این ترتیب دست آن حضرت از شئونات عمومی به کلی قطع شد وی نیز گوشه خانه را گرفته به تربیت افراد پرداخت و 25 سال که زمان سه خلیفه پس از رحلت پیامبر اکرم(ص) بود مظلومانه سپری کردو پس از کشته شدن خلیفه سوم مردم با آن حضرت بیعت نموده و به خلافت برگزیدند.
آن حضرت در خلافت خود که تقریبا 4 سال و 9 ماه طول کشید سیرت پیامبر اکرم (ص) را داشت و به خلافت خود صورت نهضت و انقلاب داده به اصلاحات پرداخت و البته این اصلاحات به ضرر برخی از سودجویان تمام می شد و از این رود عده ای از صحابه که پیشاپیش آنها عایشه , طلحه ,  زبیر و معاویه بودند خون خلیفه سوم را دستاویز قرار داده سر به مخالفت برافراشتند و بنای شورش و آشوب گری گذاشتند.

آن حضرت برای خوابانیدن فتنه جنگی با عایشه و طلحه و زبیر در نزدیکی بصره کرد که به جنگ جمل معروف است و جنگی با معاویه در مرز عراق و شام کرد که به جنگ صفین معروف است و یک سال و نیم ادامه داشت و نیز جنگی با خوارج در نهروان کرد و به جنگ نهروان معروف است . به این ترتیب در ایام خلافت خود بیشتر مساعی آن حضرت صرف اصلاحات داخلی شد.و پس از گذشت زمان کوتاه سحر روز نوزدهم ماه رمضان سال چهلم هجری در مسجد کوفه در سر نماز به دست ابن ملجم ملعون که از خوارج بود ضربتی خورده و در شب بیست و یکم همان ماه به شهادت رسید.




تاریخ : چهارشنبه 92/12/28 | 10:5 صبح | نویسنده : یدالله نجفی | نظر

 قایم مقام مرکز مدیریت حوادث و فوریتهای پزشکی دانشگاه علوم پزشکی و خدمات بهداشتی درمانی استان زنجان گفت: حوادث چهارشنبه آخر سال در این استان، 105نفر را روانه مراکز درمانی کرد.

مرتضی ترابی روز چهارشنبه در گفت و گو با خبرنگار ایرنا افزود: 86 نفر از مصدومان ناشی از انفجار مواده محترقه و منفجره در زنجان مرد و 19 نفر مابقی نیز زن بودند.

وی اظهار کرد: 18 نفر از این افراد با توجه به شدت صدمات وارده و تشخیص پزشک معالج در مراکز درمانی بستری شدند و 78 نفر آنان نیز بطور سرپایی درمان شدند.

ترابی افزود: از 105 فرد مصدوم شده، تعداد 49 مورد مربوط به سوختگی از نواحی مختلف بدن و 60 مورد نیز آسیب چشمی بود

وی تصریح کرد: 29 نفر از مصدومان به بیمارستان آیت الله موسوی زنجان، 43 نفر به بیمارستان ولیعصر (عج) زنجان ، دو نفر به بیمارستان دکتر بهشتی زنجان، هفت نفر به بیمارستان امام حسین زنجان، چهار نفر به بیمارستان امدادی ابهر ، چهار نفر به بیمارستان امید ابهر ، چهار نفر به بیمارستان امیرالمومنین خدابنده ، 10 نفر به بیمارستان بوعلی سینا خرمدره و دو نفر نیز به بیمارستان شهدای طارم ، اعزام یا مراجعه کرده بودند.

قایم مقام مرکز مدیریت حوادث و فوریتهای پزشکی دانشگاه علوم پزشکی و خدمات بهداشتی درمانی استان زنجان گفت:خوشبختانه در مراسم چهارشنبه آخر سال این استان هیچگونه فوتی و یا قطع عضو نداشتیم ولی تعداد مصدومان که پارسال 74 نفر بود امسال به 105 نفر رسید.




تاریخ : چهارشنبه 92/12/28 | 9:56 صبح | نویسنده : یدالله نجفی | نظر

قیدار نبی(ع) در شهرستان خدابنده یکی از اماکن مهم مذهبی و از قطب‌های گردشگری مذهبی استان زنجان است.

خبرگزاری فارس: قیدار نبی (ع) خدابنده قطب گردشگری مذهبی استان زنجان

 

 استان زنجان امامزاده‌ها و بقاع متبرکه بسیاری دارد، اما امری که موجب شده قیدار نبی (ع) به عنوان یک مکان مذهبی به قطب گردشگری استان تبدیل شود، وجود جاذبه‌های گردشگری بسیاری است که در این بقعه و اطراف آن وجود دارد.

بقعه قیدار نبی (ع) که در شهرستان خدابنده با با آب و هوای متعادل و کوهستانی قرار گرفته است، در 42 کیلومتری شهرستان باستانی سلطانیه قرار داشته و یکی از اموری که موجب شده این بقعه گردشگران بسیاری را به خود جذب کند، همین موضوع است. 

قیدار نبی (ع) از اجداد پیامبر اکرم (ص) است

بنای این مکان مذهبی متعلق به قیدار ابن اسماعیل ابراهیم (ع) است، که بنا به شهادت 65 نفر از علما و همچنین مرحوم مجلسی ایشان از اجداد سی‌ام پیامبر اکرم (ص) هستند. 

قیدار نبی (ع) که یکی از دوازده پسر حضرت اسماعیل (ع) هستند، پس از وفات حضرت اسماعیل (ع) جانشین ایشان شده و کار تبلیغ و ترویج و دعوت مردم به یگانه پرستی را عهده‌دار می‌شوند.

قیدار به معنای بنده خداوند است

گفته می‌شود، قیدار در زبان عبری به معنای بنده خداوند است و به همین علت نام شهری که قیدار نبی (ع) در آن مدفون شده است، قیدار نبی (ع) نامگذاری شده است.

 بر اساس نوشته‌های تاریخی قیدار نبی (ع) دومین فرزند حضرت اسماعیل (ع) بودند و پدر مشهورترین قبایل عرب لقب ایشان است.

گنبد زنگوله‌ای شکلی که همگان را به خود جذب می‌کند

ساختمان بقعه قیدار نبی (ع) که در سال 719 ساخته شده است، دارای گنبدهای زنگوله‌ای شکل بوده و این گنبدها به قدری زیبا ساخته شده است که نظر هر بیننده‌ای را به خود جلب می‌کند. 

بر اساس بررسی‌های به عمل آمده و شواهد موجود این گنبد در سال 751 هجری توسط استاد تیمور خان سلطانیه‌ای احیا شده است. 

این بنا که در منطقه‌ای کوهستانی واقع شده، در ابتدا در زمینی به مساحت 5 هکتار ساخته شده است. 

دارای آب و هوای مطلوبی برای  ساخته شده و گچ‌بری‌های آن در قرن 11 ساخته شده است. 

بنای این بقعه به شکل آجری بوده و از سه بخش ورودی و دو فضای گنبددار تشکیل شده است. 

نحوه ساخت بقعه قیدار نبی (ع) به گونه‌ای است که در ابتدا سه ردیف سنگ سبز در آن وجود داشته و سقف دوم آن نیز توسط عرق چین پوشش داده شده است. 

در زیر این فضا سردابه‌ای برای گذاشتن اجساد تعیین شده و فضای سوم یعنی اصلی‌ترین فضا به عنوان شبستانی است که مرقد مطهر قیدار نبی (ع) در آن قرار دارد. 

این فضا که دارای گنبد بسیار زیبایی است، به روش دو پوششی بوده و بنای آن به گونه‌ای ساخته شده که بنای آن در منطقه بی‌نظیر  است.

داستان ساخت قیدار نبی (ع)

بر اساس شواهد تاریخی و بررسی‌های به عمل آمده داستان ساخت بقعه قیدار نبی (ع) به این شرح است که بلغار خاتون سه شب در خواب می‌بیند که باید مرقد و آرامگاهی را برای قیدار نبی (ع) بنا کند و وقتی این خواب برای بار چهارم تکرار می‌شود،  بلغار خاتون به زیر دستان خود دستور می‌دهد تا به سوی قبر مطهر پیامبر خدا حرکت کنند، از همان روز کار احداث مرقد آغاز می‌شود. 

چند ماه پس از ساخت بقعه قیدار نبی (ع) مدرسه علمیه‌ای برای ترویج معارف دینی و قرآنی در کنار این بقعه ساخته می‌شود و مدتی بعد نیز مسجد جامع قیدار در جوار این بقعه ساخته می‌شود. 

هم اکنون پس از گذشت سال‌ها از ساخت بقعه قیدار نبی (ع) این مکان به قطب گردشگری استان تبدیل شده و به عنوان یک مکان موقوفی به جرات می‌توان گفت، یکی از موقوفات پردرآمد استان زنجان است. 

این بقعه که در حال حاضر بیش از 11 هزار رقبه دارد، به مکانی برای جذب گردشگر تبدیل شده و یکی از شناخته‌ شده‌ترین اماکنی است که در استان زنجان وجود دارد.

توسعه بقعه قیدار نبی (ع)

توسعه قیدار نبی (ع) که یکی از مهم‎ترین اقدامات انجام شده در راستای شناساندن بیشتر این بقعه و همچنین جذب گردشگران بیشتر است، از سال گذشته در استان آغاز شده و تاکنون به موقعیت مطلوبی رسیده است.

 مدیرکل اوقاف و امور خیریه استان زنجان در همین رابطه با اشاره به اینکه زیباسازی فضای بقاع و مساجد تاثیر بسزایی در جذب گردشگر دارد، افزود: در صورتی که در اینگونه مکان‌ها فضا برای فعالیت جوانان وجود داشته باشد، دیگر جوانان به سراغ شبکه‌های بیگانه نرفته و دچار انحراف نمی‌شوند. 

حجت‌الاسلام علی باقری با اشاره به فعالیت‌های انجام شده از محل عواید قیدار نبی (ع) اذعان داشت: پرداخت کمک هزینه خرید دستگاه سی‌تی‌اسکن برای بیمارستان امیرالمومنین (ع) خدابنده به مبلغ یک میلیارد ریال از جمله مبالغی است که از درآمدهای قیدار نبی (ع) هزینه شده است. 

وی همچنین به آزاد سازی اطراف حرم بقعه قیدار نبی (ع) از محل درآمدهای این بقعه و هزینه  4 میلیاردر ریالی در این زمینه تصریح کرد: در بخش آزادسازی پلاک‌های اطراف بقعه قیدار نبی (ع) نیز از سال86 تا کنون، بیش از 14 میلیارد ریال هزینه شد. 

مدیرکل اوقاف و امور خیریه استان زنجان با بیان اینکه بر اساس دستورالعمل موجود درآمدهای اوقاف در راستای پرداخت کمک هزینه ازدواج به نیازمندان نیز هزینه می‌شود، اظهار کرد: در سال‌های گذشته از محل درآمدهای بقعه قیدار نبی (ع) 120 فقره کمک هزینه خرید جهیزیه به ارزش یک میلیارد و 200 میلیون ریال به نوعروسان نیازمند اهدا شده است. 

این مسئول در ادامه با اشاره به اقدامات انجام شده توسط اداره اوقاف این شهرستان در بحث توسعه حرم قیدار نبی (ع) ادامه داد: میزان پیشرفت حرم قیدار نبی (ع) 95 درصد است. 

وی همچنین به ساخت محوطه این بقعه نیز اشاره کرد و یادآور شد: آزادسازی محوطه و ساخت آن دارای 20 درصد پیشرفت است. 

به گزارش فارس با اقدامات انجام شده توسط اداره کل اوقاف در بقعه قیدار نبی (ع) و جاذبه‌های گردشگری مذهبی استان تبدیل شده و به گفته مسئولان، در ایام نوروز روزانه هزاران نفر از این مکان مذهبی بازدید می‌کنند. 

این مکان مذهبی که در حال حاضر قطب گردشگری مذهبی استان محسوب می‌شود و بزرگترین موقوفه استان زنجان محسوب می‌شود. 




تاریخ : چهارشنبه 92/12/28 | 8:27 صبح | نویسنده : یدالله نجفی | نظر

 

مختصری از زندگینامه حضرت ابراهیم (ع) حضرت ابراهیم علیه السلام پسر تارخ از نوادگان حضرت نوح علیه السلام و از پیامبران بزرگ الهی است. پیامبران هر سه دین توحیدی جهان، یعنی اسلام، مسیحیت و یهودیت، از فرزندان ابراهیم به شمار می‌آیند.

ابراهیم بر طبق روایات، 3000 سال پس از آفرینش آدم یا 1263 سال پس از نوح، به دنیا آمد. محققان، سرزمین بابل یا شوش یا حران را زادگاه ابراهیم می‌دانند.

نمرود، پادشاه زمان حضرت ابراهیم، بر اساس پیشگویی کاهنان و ستاره شناسان که از به دنیا آمدن کودکی که تاج و تخت او را در هم می‌کوبد خبر داده بودند، دستور داده بود از زنان باردار مراقبت بسیار به عمل آید. از این رو مادر حضرت ابراهیم، امیله، به هنگام درد زایمان رو به صحرا نهاد و فرزند خود، ابراهیم، را در غاری در بالای کوهی به دنیا آورد و تا سال‌ها او را در همان مکان مخفی نگه داشت.

 ابراهیم خلیل الله سال ها پیش در جنوب بین النهرین حکومتی به نام بابل به دنیا آمد.در آن زمان پادشاهی به نام نمرود در آن سرزمین حکومت می کرد.مردم بابل خدای یکتا و بزرگ را نمی شناختند و مشغول پرستش بت های سنگی بودند.تا این که حضرت ابراهیم (ع) به دنیا آمد پس از مرگ پدر و مادرش،سرپرستی حضرت ابراهیم (ع) را عمویش ، آذر بت تراش بر عهده گرفت.

 او که خود مردی بت ساز بود از کودکی ساختن و پرستش بت ها را به آن حضرت آموزش می داد و این برای حضرت ابراهیم سوال بزرگی بود که چگونه می توان بتی را پرستش کرد که ساخته ی دست انسان است.حضرت ابراهیم (ع) که به خدای یکتا اعتقاد داشت روزی که مشغول ذکر گفتن در دشتی بود ، حضرت جبرائیل بر او نازل شد و ایشان به پیامبری برگزیده شدند.چندی بعد در شبی که اهالی شهر برای انجام مراسمی به خارج از شهر رفته بودند،حضرت ابراهیم (ع) به بهانه ی بیماری در شهر ماند و به امر خدا وارد بت خانه شد و همه ی بت ها را در هم شکست و تبری را که با خود داشت بر دوش بت بزرگ گذاشت سپس خارج شداز آن جایی که خدمتکار بتکده ایشان را دیده بود،شکستن بت ها را به هارپاگ - وزیر نمرود - گزارش داد و به این ترتیب ابراهیم (ع) را نزد نمرود بردند.علت شکستن بت ها و اهانت به خدایان را سوال کردند.ایشان فرمودند: که کار بت بزرگ است؛نمرود در جواب گفت: بت ها قادر به حرکت نیستند و توانایی انجام کاری را ندارند. در این جا بود که حضرت ابراهیم (ع) گفتند: چگونه خدایانی رامی پرستید که قادر به انجام هیچ کاری نیستند. نمرود که از این پاسخ عصبانی شده بود دستور داد تا آن حضرت را به درون آتشی به بلندی افلاک در میدان شهر بیندازند،تا درسی برای عبرت دیگران باشد.

 در آن شب در میان انبوه مردم حضرت ابراهیم (ع) را توسط منجنیقی در آتش انداختند ولی به اذن خداوند آتش بر وی سرد شد و هیزم ها به گلستان تبدیل شدند. او بانگ برآورد: خداوند بزرگ و بکتا خالق دنیا و مخلوقات می باشد،نه می زاید و نه زاده ی کسی است او بی نیاز و یکتاست و همتا و مانندی ندارد و اوست که جان می بخشد و جان می ستاند ...

 به دستور نمرود ابراهیم را به زندان می آورند و در آن جا دو زندانی محکوم به مرگ را نمرود یکی را کشت و دیگری را آزاد کرد و گفت: من هستم که می توانم جان دهم و جان بستانم و فردا هم با خدای تو خواهم جنگید.

 فردای آن روز نمرود به بالای برج بابل رفت و اظهار قدرتمندی کردو آماده ی جنگ شد، تیری در کمان گذاشت و رها کرد.همه جا در سکوت بود که ناگهان مگسی از سوراخ بینی وی وارد مغز او شد و به دستور خدا زنده ماند و شروع به خوردن مغز نمرود کرد. کمی بعد، نمرود که خود را خدای بزرگ بابل می دانست از شدت درد جان به جان آفریت تسلیم کرد.

 پس از گذشت سال ها از ازدواج حضرت ابراهیم (ع) با ساره چون بچه دار نشدند حضرت ابراهیم (ع) به اصرار ساره با حاجر که کنیزشان بود ازدواج کرد و از وی صاحب فرزند پسری به نام اسماعیل شد. ساره از حسادت به علاقه ی بیشتر ابراهیم (ع) به حاجر ، حاجر فرزندش را از خانه بیرون کرد.از طرف خداوند وحی بر حضرت ابراهیم (ع) نازل شد که آن ها را به منطقه ی بیابانی ای بین دو کوه صفا و مروه برده و رها سازد و آن حضرت نیز این کار را کرد. پس از تمام شدن ذخیره ی آب حاجر، اسماعیل که از تشنگی بی قراری می کرد؛مادر به دنبال آب بر قله ی دو کوه صفا و مروه سراب آب می دید و برای آوردن آب هفت مرتبه مسافت بین دو کوه را طی کرد. در آن لحظه به اذن خدا توانا و مهربان از ضربه ی پای اسماعیل (ع) بر زمین چشمه ای جوشید و خروشان شد.

 سال ها گذشت تا این که روزی حضرت ابراهیم (ع) به فرمان خداوند جهت قربانی کردن فرزندش اسماعیل (ع) راهی آن جا شد. با دیدن فرزندش که اینک جوانی زیبا و برومند شده بود، ابتدا او را نشناخت. از این که باید او را قربانی می کرد بسیار غمگین شد ولی چون امر خداوند لازم الاجرا بود و به بزرگی و مهربانی خداوند ایمان داشت لذا این امر را با اسماعیل (ع) در میان گذاشت. اسماعیل (ع) هم که به خداوند یکتا ایمان داشت فرمان خدا را پذیرفت و به همراه پدرش راهی قربانگاه شد. در بین راه شیطان برای منحرف کردن حضرت ابراهیم (ع) بار ها ظاهر شد و هر بار آن حضرت سنگی به طرف شیطان پرتاب می نمود تا این که به محل مورد نظر رسیدند. حضرت ابراهیم (ع) چاقو را بر گردن اسماعیل (ع) نهاد ولی چاقو نبرید. ناگهان حضرت جبرائیل (ع) خوانده شد و فرمود: ابراهیم، تو از امتحان خداوند سربلند بیرون آمدی و اینک این گوسفند را به جای فرزندت، در راه خدا قربانی کن.

 چند سال بعد حضرت ابراهیم (ع) از جانب خداوند مامور بازسازی کهبه- خانه ی خدا -شد و این کار را به کمک فرزندش اسماعیل (ع) انجام داد.




تاریخ : چهارشنبه 92/12/28 | 7:56 صبح | نویسنده : یدالله نجفی | نظر
زندگی حضرت اسماعیل(علیه السلام) 
اسماعیل(علیه السلام): فرزند بزرگ ابراهیم(علیه السلام)، نیاى عرب حجاز[1] و جدّ اعلاى پیامبر خاتم(صلى الله علیه وآله)[2]، از پیامبران الهى و ملقّب به ذبیح اللّه
اسماعیل واژه‌اى غیر عربى و معرّبِ «اشمائیل» در سریانى است و از همین راه به عربى وارد شده[3] و اصل آن واژه عبرى «یشمَع» <[به معناى یَسمَع] و «أیل» [به معناى اللّه ]بوده و بر اساس لغت مصریان «اسماعین» خوانده شده‌است.[4] در سبب این نامگذارى گفته‌اند: ابراهیم* هنگام درخواست فرزند از خدا دو کلمه اشمع و ایل به معناى «خدایا دعایم را اجابت کن» را به‌کار برد و چون خداوند به او فرزند داد او را به‌همان جمله نامید.[5] مطیع خدا، یا هدیه الهى نیز معانى دیگرى است که براى آن گفته‌اند; ولى این دو معنا دور از حقیقت دانسته شده است.[6] بر پایه نقل تورات فرشته‌اى به هاجر* گفت: به‌زودى داراى پسر مى‌شوى. نام او را اسماعیل بگذار، زیرا خداوند دعاى تو را شنید.[7]
جدّ نهم اسماعیل نوح(علیه السلام)[8]، مادرش هاجر، بانویى مصرى[9] و کنیز ساره همسر دیگر ابراهیم بود. چون ساره نازا بود هاجر را به همسرى ابراهیم داد تا از او داراى فرزند شود.[10] ابراهیم هنگام ولادت اسماعیل 86‌، 87‌، 90، 99 یا 117 سال داشت.[11] برخى اسماعیل را نیاى همه عرب دانسته‌اند[12]; ولى مشهور نسب شناسان او را پدر عرب حجاز مى‌دانند که عرب «مُسْتَعْرِبَه» گفته مى‌شوند، زیرا عرب «عاربه» که عمالقه و جُرْهُم از آنان بودند پیش از اسماعیل مى‌زیستند.[13] اسماعیل ابتدا با دخترى از جُرْهُم ازدواج کرد و پس از مدتى وى را به سفارش ابراهیم که رفتار او را نپسندیده بود طلاق داد و دختر مضاضِ جُرهُمى را به ازدواج خود درآورد و از او داراى 12 یا 13 پسر شد.[14] وى 4 زن دیگر را به همسرى گرفت و از هریک داراى 4 پسر شد. فرزندان اسماعیل تا زمان عدنان‌بن‌داود پیوسته از بزرگان و والیان امر و حافظان[15] کعبه بودند، امور دینى و حجّ را براى مردم اقامه مى‌کردند و هرگز بت نپرستیدند.[16] به گزارش روایات و تاریخ، اسماعیل داراى شانه‌هایى پهن، قامتى بلند، انگشتانى نیرومند و بینى کشیده‌اى بود، با دشمنان خدا به شدّت مى‌جنگید، در راه خدا از سرزنش دیگران هراسى نداشت و به وعده خود عمل مى‌کرد[17]، طبعى کریم و خلقى نیکو داشت[18]، بر کعبه پرده آویخت، عمامه بر سر نهاد و حاجیان را طعام داد[19] و زبان عربى را از قبایل جُرْهُم آموخت; ولى اوّل کسى بود که به عربى فصیح سخن گفت.[20] از رسول اکرم(صلى الله علیه وآله)در فضیلت وى نقل شده که خداوند از فرزندان ابراهیم، اسماعیل را‌برگزید.[21]
واژه اسماعیل 12 بار در قرآن آمده و به نظر بیشتر مفسران، چون طبرى، طبرسى، فخررازى و سیوطى[22] اسماعیل صادق الوعد در آیات 54‌ـ‌55 مریم/19 مانند سایر موارد همان اسماعیل پسر ابراهیم(علیهما السلام) است:«واذکُر فِى الکِتـبِ اِسمـعیلَ اِنَّهُ کانَ صادِقَ الوَعدِ وکانَ رَسولاً نَبیـّا * وکانَ یَأمُرُ اَهلَهُ بِالصَّلوةِ والزَّکوةِ وکانَ عِندَ رَبِّهِ مَرضیـّا» (‌=>‌اسماعیل صادق الوعد); همچنین در آیه «واِسمـعیلَ واِدریسَ وذَا الکِفلِ کُلٌّ مِنَ الصّـبِرین» (انبیاء/21،85) از اسماعیل فرزند ابراهیم با وصف «صابر» یاد شده است که به نظر برخى مقصود صبر بر ذبح است.[23] افزون بر این آیات، به نظر بیشتر مفسران، آیات 101‌ـ‌107 صافّات/37 که به داستان ذبح فرزند ابراهیم(علیه السلام)پرداخته نیز درباره اسماعیل(علیه السلام)است.[24]

اسماعیل در تورات:

تورات ماجراى اسماعیل را چنین گزارش کرده است: چون ابراهیم از سارا صاحب فرزندى نشد به پیشنهاد او با کنیزش هاجر ازدواج کرد و خداوند در سن 86 سالگى از هاجر فرزندى به او عطا کرد و او را اسماعیل نام نهادند. به سبب تولد اسماعیل سارا به کنیز خود حسد ورزید و از ابراهیم خواست هاجر و فرزندش را از خود دور کند. هاجر فرزند خود را برداشت و روانه مصر گردید در میان راه گرفتار گرما و تشنگى شدیدى شدند و فرزند خود‌را در حال مرگ دید; ولى به‌صورت معجزه آسایى نجات یافتند و در بیابانى به نام «پاران» سکونت‌یافتند. پس از مدتى اسماعیل صیادى قوى بازو گردید و با دخترى مصرى ازدواج کرد و از او داراى 12 پسر شد که هر یک رئیس یکى از طوایف عرب گردید; همچنین خداوند به اسماعیل دخترى داد که به همسرى پسر عموى خود «عیصو» درآمد.[25]

هاجر و اسماعیل در مکه:

با ولادت اسماعیل، ساره سخت اندوهگین شد.[26] گفته‌اند: اسحاق در سه سالگى کنار پدر بود، که اسماعیل نزد آنان آمد و ابراهیم او را به جاى اسحاق نشاند.[27] نیز نقل شده است که اسماعیل در دویدن از اسح*اق پیشى گرفت. ابراهیم او را در آغوش فشرد و اسحاق را در کنار خود جاى داد. ساره ناراحت شد و گفت: هاجر و فرزندش را از من دور کن.[28] ابراهیم، اسماعیل و مادرش را به فرمان خدا با راهنمایى جبرئیل در مکه ساکن ساخت.[29] در بازگشت، کنار کوه «کداء» (در ذى طوى) به آنان رو‌کرد و خطاب به خداوند گفت: پروردگارا برخى از فرزندان خود را در درّه‌اى بى‌کشت، سکونت دادم تا نماز را بر پا دارند. از تو مى‌خواهم تا دلهاى مردم را به سوى آنان گرایش داده، از محصولات، آنان را روزى دهى: «رَبَّنا اِنّى اَسکَنتُ مِن ذُرِّیَّتى بِواد غَیرِ ذى زَرع عِندَ بَیتِکَ المُحَرَّمِ رَبَّنا لِیُقیمُوا الصَّلوةَ فَاجعَل اَفـِدَةً مِنَ النّاسِ تَهوى اِلَیهِم وارزُقهُم مِنَ الثَّمَرتِ لَعَلَّهُم یَشکُرون» (ابراهیم/14،37)[30] و در بازگشت[31] با خداوند مناجات کرد و او را به پنهان و آشکار خود آگاه دانست: «رَبَّنا اِنَّکَ تَعلَمُ ما نُخفى وما نُعلِنُ وما یَخفى عَلَى اللّهِ مِن شَىء فِى الاَرضِ ولا فِى السَّماء». (ابراهیم/14،38)
بعضى روایات انگیزه این هجرت را ذبح اسماعیل مى‌داند.[32] بعدها نیز ابراهیم بر اقامت اسماعیل در کنار بیت سفارش کرد تا به مردم حجّ و مناسکشان را بیاموزد و وى را از فزونى و نیکى نسلش خبر داد.[33] طبق برخى روایات انتقال اسماعیل به مک*ه در سن دو سالگى بوده است.[34]
هاجر و اسماعیل در آن سرزمین بى‌آب و کشت و وحشتزا ماندند. هاجر در پى آب متوجه کوه‌صف*ا و سپس کوه مرو*ه شد. این آمد و شد 7 بار تکرار شد و در هر بار در وادى صفا سرابى مى‌دید[35] و صدایى از سوى صفا و مروه مى‌شنید.[36] بار هفتم که به سوى فرزندش بازگشت در محل کنونى چاه زمزم آبى در زیر پا[37] یا دست[38] کودکش جارى دید و به نقلى در کنار اسماعیل پرنده‌اى با‌پایش زمین را کنکاش مى‌کرد که ناگاه آب بیرون‌آمد.[39] پس از مدتى به برکت جوشش آب گروهى جُرْهُمى که از نزدیکى آنجا مى‌گذشتند پس از آگاهى از وجود چشمه، با اجازه از هاجر در آن مکان اقامت‌گزیدند.[40]
ابراهیم که براى دیدار همسر و فرزندش پیوسته به آنجا مى‌رفت[41]، در سومین بار با دیدن جمعیت انبوه در اطراف آنان بسیار شادمان شد.[42] به نقلى هنگامى که ابراهیم آمد هاجر از دنیا رفته بود. عمر اسماعیل را هنگام وفات مادرش 20‌سال ذکر کرده‌اند.[43]

نقش اسماعیل در بناى کعبه:

خداوند به ابراهیم فرمان داد تا کعبه را بنا کند و از اسماعیل یارى گیرد. به وسیله جبرئیل، سکینه[44] که باد نیکویى است یا ابرى که سایه افکنده بود، محدوده بیت را مشخص کرد: «واِذ بَوَّأنا لاِِبرهیمَ مَکانَ البَیتِ» (حجّ/22،26) ابراهیم و اسماعیل به ساختن کعب*ه پرداختند. اسماعیل سنگ مى‌آورد و ابراهیم بنا مى‌کرد.[45] هنگام بالا بردن پایه‌هاى خانه دست به دعا برداشته از خدا خواستند این عمل را از آنان بپذیرد و آنان را تسلیم خود سازد و از نسل آنها امتى فرمانبردار خدا پدید آورد; همچنین از میان آنها پیامبرى برانگیزد تا آیات خدا را بر آنان بخواند و کتاب و حکمت به آنان بیاموزد و پاکشان سازد: «رَبَّنا تَقَبَّل مِنّا اِنَّکَ اَنتَ السَّمیعُ العَلیم * رَبَّنا واجعَلنا مُسلِمَینِ لَکَ ومِن ذُرِّیَّتِنا اُمَّةً مُسلِمَةً لَکَ واَرِنا مَناسِکَنا وتُب عَلَینا اِنَّکَ اَنتَ التَّوّابُ الرَّحیم * رَبَّنا وابعَث فیهِم رَسولاً مِنهُم یَتلوا عَلَیهِم ءایـتِکَ ویُعَلِّمُهُمُ الکِتـبَ والحِکمَةَ ویُزَکّیهِم اِنَّکَ اَنتَ العَزیزُ الحَکیم» (بقره/2، 127‌ـ‌129) مقصود از بعثت پیامبرى از فرزندان ابراهیم در آیه، پیامبر خاتم(صلى الله علیه وآله)است و بر همین اساس، به نقلى رسول اکرم وجود خود را اجابت خواسته پدرش ابراهیم مى‌دانست.[46]
خداوند افزون بر بناى کعبه، ابراهیم و اسماعیل را به تطهیر آن نیز فرمان داده است. مقصود از تطهیر ممکن است پاک کردن از بتان، شرک و نجاسات یا بنیاد نهادن آن بر طهارت و پاکى باشد.[47]
چون دیوار کعبه را تا جایگاه حَجَر* بالا بردند، ابراهیم از اسماعیل خواست سنگ زیبایى پیدا کند تا در آنجا قرار دهد. پس از آنکه اسماعیل دو بار سنگى آورد و ابراهیم آن را نپسندید، جبرئیل سنگى سیاه فرود آورد و در جایگاهش قرار داد.[48] بر پایه روایات، خداوند به پاداش بناى کعبه، اسب را به ابراهیم و اسماعیل عطا کرد.[49] تا آن زمان اسبان عربى وحشى بودند. خداوند به او فرمود: به تو گنجى داده‌ام که به هیچ کس نداده‌ام، پس ابراهیم و اسماعیل به منطقه اجیاد رفته و اسبان را طلبیدند. در سرزمین عرب همه اسبان حاضر و رام آنان شدند.[50]

ذبح اسماعیل:

خداوند ابراهیم را به داشتن فرزندى بردبار مژده داد. پس از آنکه فرزند به حدّ کار و تلاش رسید، ابراهیم او را از رؤیاى خود درباره ذبح وى خبر داد و نظرش را جویا شد. فرزند بى‌درنگ پدر را به امتثال فرمان ذبح فراخواند. هنگامى که هر دو براى امتثال آن آماده شدند و فرزند را براى ذبح بر پیشانى افکند از سوى خدا ندا آمد: اى ابراهیم به رؤیاى خود حقیقت دادى و آن آزمایشى روشن براى تو بود و فرزند تو را به ذبحى بزرگ باز خریدیم: «فَبَشَّرنـهُ بِغُلـم حَلیم * فَلَمّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعىَ قالَ یـبُنَىَّ اِنّى اَرى فِى المَنامِ اَنّى اَذبَحُکَ فَانظُر ماذا تَرى قالَ یـاَبَتِ افعَل ما تُؤمَرُ سَتَجِدُنى اِن شاءَ اللّهُ مِنَ الصّـبِرین * فَلَمّا اَسلَما وتَلَّهُ لِلجَبین * ونـدَینـهُ اَن یـاِبرهیم * قَد صَدَّقتَ الرُّءیا اِنّا کَذلِکَ نَجزِى المُحسِنین * اِنَّ هـذا لَهُوَ البَلـؤُا المُبین * وفَدَینـهُ بِذِبح عَظیم». (صافّات/37، 101‌ـ‌107)
در قرآن از اسماعیل به ذبیح یاد نشده است. یهودیان بر پایه نقل تورات برآن‌اند که ذبیح، اسحاق بوده است. برخى از مفسران و مورخان مسلمان نیز بر پایه روایاتى اسحاق را ذبیح دانسته و آن را به چند تن از صحابه و تابعان نسبت داده‌اند[51]; اما بیشتر آنان ادّعاى یهود را به سبب حسادت نسبت به عرب و پیامبر اکرم دانسته و با تمسک به دلایل ذیل بر آن‌اند که ذبیح اسماعیل است: خداوند پس از بشارتِ همسر ابراهیم به داشتن فرزندى به نام اسحاق وى را به آمدن یعقوب پس از اسحاق بشارت داد: «فَبَشَّرنـها بِاِسحـقَ ومِن وراءِ اِسحـقَ یَعقوب» (هود/11،71) و بشارت به آمدن یعقوب پس از اسحاق نشان از زنده ماندن و صاحب نسل شدن اسحاق است و این با فرمان ذبح او در کودکى سازگار نیست. بشارت به اسحاق در آیه 112 صافّات/37 که پس از بیان داستان ذبح آمده نیز تأییدى است بر اینکه مراد از ذبیح همان «غلام‌حلیم» در آیه «فَبَشَّرنـهُ بِغُلـم حَلیم» (صافّات/37،101) است که بر اسماعیل منطبق است.[52] سکونت دادن اسماعیل در سرزمین تهامه و بناى کعبه و تشریع اعمال حجّ (طواف، سعى، قربانى) که حاکى از رنجهاى اسماعیل و مادرش در راه خداست، تأییدى دیگر بر مطلب است.[53] از سویى وصف کردن اسماعیل به صبر: «واِسمـعیلَ واِدریسَ وذَا الکِفلِ کُلٌّ مِنَ الصّـبِرین» (انبیاء/21،85) نشان شکیبایى اسماعیل بر ذبح دانسته شده است[54]; همچنین وصف «صادق الوعد» براى او: «اِنَّهُ کانَ صادِقَ الوَعدِ» (مریم/19،54)[55] ممکن است به سبب وعده او به صبر بر ذبح باشد. از سویى اگر فرمان ذبح در حجاز باشد ذبیح اسماعیل است، چون اسحاق به حجاز نیامد، و اگر در شام باشد ذبیح اسحاق است، چون اسماعیل پس از انتقال به مکه به شام نرفت[56] و وجود قربانگاه در حجاز و نه شام ذبیح‌بودن اسماعیل را تأیید مى‌کند.[57]
ابن‌کثیر برخى از مسلمانان همرأى یهود را متأثر از روایات تحریف شده آنان مى‌داند و مى‌گوید: در روایتى یهودى، ابراهیم مأمور به ذبح فرزند وحید (یگانه) خود شد و نسخه‌اى از تورات او را مأمور به ذبح فرزند بکر (اولین) خود مى‌داند; ولى مصداق آن را به سبب تحریف، اسحاق گفته است.[58] از سویى تورات ولادت اسماعیل را در 86 سالگى و ولادت اسحاق را در 100 سالگى ابراهیم مى‌داند، بنابراین، اسماعیل پیش از اسحاق یگانه فرزند و هم اوّلین فرزند بوده; نه‌اسحاق.[59]
علامه طباطبایى روایاتى که ذبیح را اسحاق مى‌داند به سبب مخالفت با قرآن مردود دانسته است.[60] برخى مفسران هیچ یک از دو قول را ترجیح نداده و برخى در جمع بین روایات احتمال داده‌اند ابراهیم یک بار به ذبح اسحاق و بار دیگر به ذبح اسماعیل تقرّب جسته است[61] یا آنکه چون اسحاق آرزو مى‌کرد ذبیح باشد تا به مرتبه ثواب اسماعیل برسد، خداوند که صدق او را مى‌دانست در میان فرشتگان وى را ذبیح نامید.[62]
سرّ فرمان خداوند به ذبح اسماعیل را علاقه فراوان ابراهیم به وى دانسته‌اند که خدا از این راه او را آزمود تا موانع خلّت را از میان خود و خلیلش بردارد و نیز گفته‌اند: ابراهیم پس از بشارت به فرزند نذر کرد او را براى خدا قربانى کند. چون فرزندش به حد «سعى» (13 سال)[63]رسید، خدا در رؤیا به او فرمان داد تا به نذر خود وفا کند[64] و با این فرمان مرتبه فرمانبرى ابراهیم را نشان داد و او را الگویى براى تقرب به خدا قرار داد[65] و چون آمادگى او و فرزندش را در این آزمون بزرگ دید، گوسفندى را فداى اسماعیل کرد.[66] در این حال جبرئیل، ابراهیم و اسماعیل تکبیر گفتند و تکبیرات روز عید سنتى از آن است.[67] در برخى روایات نقل شده که خداوند ابراهیم را به جاى جزع بر ذبح فرزند خود به جزع بر شهادت امام حسین(علیه السلام)فرا خواند و اگر حیوانى گرامى‌تر از گوسفند بود خداوند آن را فداى اسماعیل مى‌کرد.[68]
مکان و زمان قربانى را سرزمین منا و روز دهم ذیحجه نزدیک جمره وُسْطا مى‌دانند.[69] اسماعیل به هنگام قربانى پیراهنى سفید بر تن داشت[70] و شیطان چندین بار ظاهر شد و بسیار تلاش کرد تا او و ابراهیم و هاجر را از امتثال فرمان خدا باز دارد; اما با ایمان و پایدارى آنان روبه‌رو شد و ابراهیم هر بار او را با 7 سنگ از خود‌راند.[71]

صفات و مقام اسماعیل(علیه السلام):

در قرآن کریم هم اوصاف ویژه اسماعیل(علیه السلام) و هم اوصاف مشترک آن حضرت با دیگر پیامبران چنین بازگو شده‌است:
1. موهبت خاص الهى:
ابراهیم پس از اجابت درخواست موهبت فرزند: «رَبِّ هَب لى مِنَ الصّــلِحین» (صافّات/37،100)، خدا را که با وجود سالخوردگى، اسماعیل و اسحاق را به وى بخشید، سپاس مى‌گوید: «اَلحَمدُ لِلّهِ الَّذى وَهَبَ لى عَلَى الکِبَرِ اِسمـعیلَ واِسحـقَ اِنَّ رَبّى لَسَمیعُ الدُّعاء» (ابراهیم/14،39)
2. بردبارى:
ویژگى حلم تنها براى اسماعیل و ابراهیم به‌کار رفته است: «فَبَشَّرنـهُ بِغُلـم حَلیم» (صافّات/37،101)، «اِنَّ اِبرهیمَ لَحَلیمٌ اَوّاهٌ مُنیب» (هود/11،75)
روایات فراوانى بشارت به غلام حلیم را مژده به تولد اسماعیل دانسته است. همراه شدن دو‌ویژگى حلم با جوانى در اسماعیل از امتیازات برجسته وى دانسته شده است، زیرا این دو معمولا با هم جمع نمى‌شوند.[72]
3. صبر و شکیبایى:
در آیه 85 انبیاء/21 از اسماعیل و ذوالکفل با صفت صبر و شکیبایى یاد‌شده است[73]: «واِسمـعیلَ واِدریسَ وذَا الکِفلِ کُلٌّ مِنَ الصّـبِرین». به گفته برخى مراد از صابر‌بودن اسماعیل، بردبارى او بر ذبح[74] یا استقامت او در سرزمینى بدون کشت و پرداختن به بناى کعبه است.[75]
4. نیکى و نیکوکارى:
«واذکُر اِسمـعیلَ والیَسَعَ وذَا الکِفلِ کُلٌّ مِنَ الاَخیار= و اسماعیل و یسع و ذوالکفل را یادآور [که]همه از نیکان‌اند». (ص/38،48)
5. وفا کننده به وعده:
«واذکُر فِى الکِتـبِ اِسمـعیلَ اِنَّهُ کانَ صادِقَ الوَعدِ= و در این کتاب از اسماعیل یاد کن، زیرا او درست وعده بود». (مریم/19،54) مقصود وعده میان اسماعیل و خدا، یا وعده به صبر بر ذبح (صافّات/37،102) است.[76] نیز گفته‌اند: وى براى شخصى که وعده دیدار داده بود مدتى طولانى صبر کرد.[77]
6. امر کننده به نماز و زکات:
«وکانَ یَأمُرُ اَهلَهُ بِالصَّلوةِ والزَّکوةِ= و خاندان خود را به نماز و زکات فرمان مى‌داد».(مریم/19،55)
7. مرضىّ پروردگار:
«وکانَ عِندَ رَبِّهِ مَرضیـّا= و همواره نزد پروردگارش پسندیده بود». (مریم/19،55) به نظر مى‌رسد این جمله نهایت مدح باشد، زیرا کسى «مرضىّ» خداست که در هر طاعتى به بالاترین درجه آن نایل شود.
8. مشمول نعمت ویژه:
«واذکُر فِى الکِتـبِ اِسمـعیلَ ... اُولـئِکَ الَّذینَ اَنعَمَ اللّهُ عَلَیهِم مِنَ النَّبیّینَ= و در این کتاب از اسماعیل یاد کن ... آنان <[از جمله اسماعیل] کسانى از پیامبران بودند که خداوند برایشان نعمت ارزانى‌داشت». (مریم/19،54‌ـ‌58) مقصود از نعمت، نبوت، ثواب و سایر نعمتهاى دینى و دنیوى است.[78]
9. خاضع در برابر آیات خدا:
«واذکُر فِى الکِتـبِ اِسمـعیلَ ... اِذا تُتلى عَلَیهِم ءایـتُ الرَّحمـنِ خَرّوا سُجَّدًا وبُکیـّا‌...= و در این کتاب از اسماعیل یاد کن ... و هرگاه آیات خداى رحمان بر ایشان خوانده مى‌شد سجده کنان و گریان به خاک مى‌افتادند». (مریم/19،54‌ـ‌58)
10. برخودار از رحمت خاص الهى:
«واِسمـعیلَ واِدریسَ و ذَا الکِفلِ ... واَدخَلنـهُم فى رَحمَتِنا= و اسماعیل و ادریس و ذوالکفل ... آنان را در رحمت [خاص] خود داخل کردیم». (انبیاء/21،85‌ـ‌86)
11. شایسته:
«واِسمـعیلَ و اِدریسَ و ذَا الکِفلِ ... اِنَّهُم مِنَ الصّــلِحین= و اسماعیل و ادریس و ذوالکفل‌ایشان از شایستگان بودند». (انبیاء/21،85‌ـ‌86)
12. هدایت یافته و الگوى هدایت:
«واِسمـعیلَ والیَسَعَ ویونُسَ ولوطـًا ... اُولـئِکَ الَّذینَ هَدَى اللّهُ فَبِهُدهُمُ اقتَدِهُ= و اسماعیل و یَسَع و یونس و لوط ... اینان کسانى هستند که خدا هدایتشان کرده، پس به هدایت آنان اقتدا‌کن». (انعام/6،86‌ـ‌90) خداوند آنان را به توحید[79] یا به صبر هدایت کرده[80] و اقتداى پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله)به هدایت پیامبران پیشین در توحید و تنزیه پروردگار، اخلاق نیکو و برجسته، از جمله صبر بر اذیت جاهلان یا اقتدا به شرایع آنان به جز احکامِ ویژه شریعت اسلام است.[81]
13. پیامبرى و دریافت وحى:
«واَوحَینا اِلى اِبرهیمَ واِسمـعِیلَ و‌...= و به ابراهیم و اسماعیل و‌... وحى کردیم» (نساء/4،163)،«اُولـئِکَ الَّذینَ ءاتَینـهُمُ الکِتـبَ= آنان [از‌جمله اسماعیل] کسانى بودند که به ایشان کتاب دادیم». (انعام/6،89) به نظر علامه طباطبایى، مراد از کتاب تنها نوشتار نیست، بلکه در قرآن بر وحى به پیامبران، به ویژه اگر در بردارنده شریعت باشد، کتاب اطلاق شده است[82]; نیز گفته‌اند: مراد از کتاب دانش گسترده است.[83]
14. داورى:
«اُولـئِکَ الَّذینَ ءاتَینـهُمُ الکِتـبَ والحُکمَ...». (انعام/6،89) خداوند آنان را حاکم بر مردم و حکمشان را نافذ قرار داد.[84]
15. برترى بر جهانیان:
«واِسمـعیلَ والیَسَعَ ویونُسَ ولوطـًا وکُلاًّ فَضَّلنا عَلَى العــلَمین» (انعام/6،86); یعنى خداوند آنان را بر‌اساس مقام دریافت بىواسطه هدایت ویژه الهى، بر مردم عصر خویش مقدم داشته است.[85]
16. وصىّ‌ابراهیم:
بر پایه برخى روایات هنگام وفات ابراهیم(علیه السلام) خداوند به او فرمان داد نور و حکمت الهى و میراث پیامبران را به اسماعیل بسپارد و او اسماعیل را وصىّ خود قرار داد.[86] طبق برخى روایات، اسماعیل خود را در موسم حجّ براى پذیرایى از ابراهیم آماده مى‌ساخت که جبرئیل او را به وفات پدر تعزیت گفت.[87] در روایتى نیز مرگ اسماعیل قبل از وفات ابراهیم دانسته شده; ولى این گفته با عمر 120 سال و وصیت ابراهیم به او که روایات و تاریخ گزارش مى‌کند سازگار نیست.[88] بنا به گزارش تورات پیش از تولد اسحاق، ابراهیم گمان مى‌کرد که جانشین او اسماعیل خواهد بود; ولى با تولّد اسحاق خداوند به او خبر داد که عهد خود را با اسحاق کامل خواهد کرد و در پاسخ به‌درخواست ابراهیم نسل اسماعیل را گسترده کرده و امتى عظیم از او پدید خواهد آمد.[89] عمر‌اسماعیل را 120، 130 و 137 سال ذکر کرده‌اند.[90] مدفن او و مادرش هاجر در کنار کعبه در حِجْر* اسماعیل است.[91] بنا به نقلى اسماعیل از گرماى مکه به خداوند شکایت کرد و خداوند به او فرمود: به زودى از مکانى که در آن مدفون‌مى‌شوى درى به بهشت مى‌گشایم که تا روز قیامت از نسیم آن بر‌تو بوزد.
نویسنده: محمد خراسانى



تاریخ : چهارشنبه 92/12/28 | 7:48 صبح | نویسنده : یدالله نجفی | نظر


  • paper | قالب وبلاگ | فال حافظ
  • خرید لینک دائمی | ایران موزه