نميدانم چه سوداي به سر داشت به دوشش كوله باري از سفر داشت/قــدم در كـوچـه بـاغ عشق مي زد به جان خويش داغ عشق مي زد/چه عشقي؟عشق مولايش خميني كـــه بـوسـد تـربـت سبــز حسيني/بــه اميـدي كـه از آن گِـل كــام گيرد بگـريـــد تــا دلـش آرام گيــــــــــــرد