ین روزها دولت و طرفدارانش به شدت نگران مخالفین خود هستند که در ادبیات سیاسی ایران « دلواپسان» نام گرفتهاند. جریان سیاسی که به سرعت توانست در دولت و مجلس نفوذ کند و کرسیهای مهمی را در اختیار بگیرند. رئیس جمهور روحانی و هاشمی رفسنجانی به عنوان دو چهره تاثیرگذار در میان حامیان دولت سعی کردهاند در مورد این جریان شفاف سازی کنند. روحانی آنها را «تازه به دوران رسیده »و هاشمی برخی از آنها را «جدید الاسلام» مینامند.
هاشمی رفسنجانی در مورد این گروه میگوید: « جدید الاسلام ها به جان انقلاب و مردم افتاده اند، این گروه فرصت طلب که در دوران مبارزه حضور نداشتند، امروز قدرت را برای خودشان ابدی و مادرزادی و ارث حساب می کنند، اینها تصورات دیگری هم می توانند بکنند. چقدر تلاش شد که نگذارند در کشور اینترنت باشد. چقدر ماهواره را از بالای پشت بام ها جمع کردند، و من نمی دانم چه تاثیری کرد؟»
روحانی نیز این گروه را این چنین تعریف میکند: «در چنین شرایطی اقلیتی هستد که از این وضعیت خوشحال نیستند اما آنها هم باید از منافع زودگذرشان عبور کنند. سیاست خارجی ما به نفع مردم و کشور و ثبات است امروز کسانی که مسئولیت سیاست خارجی کشور را بر عهده دارند از رییس جمهور، وزیر امور خارجه و کارشناسان، افرادی انقلابی، هوشیار و چهره هایی هستند که سوابقشان به روزهای نخست انقلاب باز می گردد. به یک عده تازه به دوران رسیده که البته ما به انها هم احترام می گذاریم می گویم که نمی خواهد نسبت به آینده و ارزش های انقلاب و اسلام دل نگران باشند ، همه باید در ارزشها اجماع نظر پیدا کنیم .»
در کنار این انتقادها مسئلهای که قابل توجه است نه حضور این افراد در عرصه سیاسی بلکه چرایی پیدایش این افراد در سپهر سیاست ایران است. باید دید چرا در سومین دهه انقلاب اسلامی ایران جریان به نهادهای مختلف کشور نفوذ کرده و کار را به جایی رسانده است که صدای سابقون انقلاب در شکایت از آنها به آسمان رفته است.
برای پیدا کردن چرایی این حضور، باید رفتار چهرههای شناخته شده انقلاب را بازخوانی کرد. این بازخوانی را به ویژه میشود در رفتار نیروهای موثر انقلاب در صحنه انتخابات مجلسهای بعد از مجلس ششم بررسی کرد. قطعا ظهور این جریان به واسطه سکوت و کناره گیری بزرگان و نیروهای موثر انقلاب است. کسانی که به هر دلیلی ترجیح دادهاند روزهای خود را بدون سیاست سپری کنند و همین کناره گیری زمین بازی را در اختیار تازه به دوران رسیدهها و جدید اسلامها قرار داد تا هرچه میخواهند انجام بدهند و انقلابی تر از انقلابیها شوند.
بسیاری از چهرههای شناخته شده ایران دیگر علاقهای به حضور در مناصب مختلف به ویژه نمایندگی مجلس ندارند. ما اگر تاریخ انقلاب اسلامی را مرور کنیم میتوانیم مشاهده کنیم که مجالس مختلف ایران پذیرای چهرههای شناخته شده و با سابقه انقلاب در خود بودند.
هاشمی رفسنجانی ریاست مجلس اول را در حالی به دست گرفت که افرادی مانند:« آیت الله سید علی خامنه ای، مهدی بازرگان، محمد یزدی، یدالله و عزت الله سحابی، حسن آیت، صادق خلخالی، محمد غرضی، مهدی کروبی، موحدی کرمانی، ناطق نوری، مصطفی چمران و سید محمد خاتمی و ...» بر کرسی های آن نشسته بودند.
در مجلسهای بعدی نیز ما شاهد حضور چهرههای شناخته شده انقلاب در این صحنه بودیم. رقابت سنگین دو جریان راست و چپ در مجلسهای سوم و ششم و همچنین رقابت جریان راست سنتی« جامعه روحانیت» و راست مدرن« کارگزاران» در انتخابات مجلس پنجم خود بیانگر همین معناست.
ناطق نوری رئیس وقت مجلس پنجم به رقابتهای نفس گیر آن دوران اشاره میکند و در خاطرات خود میگوید: « وقتی آقای شیخ عبدالله نوری، قبل از وزیر شدن وارد مجلس پنجم شد، جناح اقلیت همه نیروهایش را برای این که ایشان رییس شود، بسیج کرد. در انتخابات ریاست موقت مجلس، فاصله آرای ایشان و من بسیار کم بود، شاید ده تا پانزده رأی من بیشتر آوردم. در انتخابات دایمی رییس مجلس هم ایشان کاندید شد، کارگزاران و جریانهای طرفدار ایشان خیلی تلاش کردند تا رأی بیاورد، ولی این بار، فاصله آرای من با ایشان بیشتر شد.»
همانطور که مشاهده میشود بسیاری از جریانهای سیاسی موجود در کشور در تمام دورانها سعی میکردند مجلسی قوی را شکل بدهند چون بنا بر بیانات امام خمینی اعتقاد داشتند که « مجلس خانه ملت است.»
حضور 5 رئیس جمهور از 7 رئیس جمهور ایران در مجالس اول تا پنجم به خوبی حکایت از قدرت قوه مقننه در آن سالها داشته است. اولین رییس جمهوری (ابوالحسن بنی صدر) نیز چون قبل از تشکیل اولین مجلس انتخاب شد طبعا نمی توانست پیشینه نمایندگی داشته باشد اما سابقه نمایندگی مجلس بررسی نهایی قانون اساسی ( خبرگان قانون اساسی) و عضویت در شورای انقلاب را داشت که نقش قوه مقننه را در سال 58 ایفا می کرد.
جریان راست ایران اما به ویژه طیف سنتی بعد از مجلس ششم تصمیم گرفت برای عدم تکرار شکست، نیروهای شناخته شده خود را وارد انتخابات نکند با نیروهای کمتر شناخته شده خود وارد این عرصه شود. همین استراتژی باعث شد تا بزرگان به حاشیه بروند و جای خود را به کسانی بدهند که تجربه چندانی در مدیریت کشور نداشتند.
همین تصمیم باعث شد تا چهره های شاخص این جریان مانند موحدی کرمانی،محسن رضایی، محسن مجتهد شبستری و ... که در انتخابات مجلس ششم شرکت کرده اما راه نیافته بودند دیگر در انتخابات بعدی پارلمان شرکت نکنند.
بعد از مجلس ششم، نمایندگی به دست کسانی افتاد که از مدیریت فرهنگی یک استان یا مناصبی در پاره ای نهادها به مجلس راه پیدا کردند و پارلمان به دست کسانی افتاد که بعضا نگاه هیجانی به مسائل کشور داشتند.. نحوه برخورد با مسائل کشور در سالهای اخیر در مجلس شورای اسلامی به خوبی بیانگر همین معناست.
سوالی که دراین میان مطرح است چه راهکاری برای عدم تکرار این مجلسها در آینده پیشروی ایران وجود دارد. بعد از تشکیل دولت تدبیر وامید، کشور به شدت نیاز به تشکیل یک مجلس خردورزتر با حضور قلندران سیاسی ایران دارد. کسانی که با داشتن اجتهاد سیاسی بتوانند مشکلات کشور را با همراهی دولت رفع کنند.
بزرگان کشور باید بدانند که نمایندگی مجلس هم جایگاهی برای خدمت به مردم است. برخی از این افراد تنها حضور در عرصه ریاست جمهوری را تنها عرصه خدمت خود میدانند، آنها باید بدانند این روزهای حساس ایران، در تمام پستها احتیاج به مردان بزرگ دارد.
مجلسی با حضور بزرگان دو جریان سیاسی کشور به اضافه چهره های بینابینی میتواند بشارت دهنده روزهای بهتر سیاسی برای ایران فردا داشته باشد. شاید یگانه راه خروج از بحران دلواپسان، رجعت به قلندران سیاسی باشد.
.: Weblog Themes By Pichak :.