هاشمی اولین کسی را که برکنار کرد - قیدار شهر جد پیامبراسلام
درباره وب

لینک دوستان
جستجوی وب
برچسب‌ها وب

استقبال موسوی لاری از ورود ناطق نوری به انتخابات/هاشمی اولین کسی را که برکنار کرد،محتشمی بود

سیاست > احزاب و شخصیت‌ها - حجت الاسلام موسوی لاری به روزنامه اعتمادگفت:

*متاسفانه می‌بینیم کسانی که ریشه در انقلاب ندارند و حتی عکسی یادگاری با امام خمینی ندارند جریان اصلاحات را که از هر گروه دیگری به امام نزدیک‌تر بودند به ضدیت با ولایت و نظام متهم می‌کنند که این هم از طنزهای تلخ تاریخ سیاسی ایران است.

*اصلاحات یک مجموعه یکدست نیست و سلایق و عقاید متفاوتی را درون خود دارد و ممکن است خطایی وحتی سوءرفتاری از فرد یا افرادی دیده شود که در هر جمعی امکان وقوع آن هست اما اینکه خطایی و اشتباهی در این مجموعه سیاسی رخ داد دلیل نمی‌شود تا همه را با یک چوب بزنند. اصلاح‌طلب‌ستیزان یعنی طیف رادیکال وبی ریشه اصولگرایان نشان داده‌اند برای ماندگاری در قدرت نه تنها به انصاف معتقد نیستند که همه کارهای‌شان رنگ و بوی باندی و سیاسی دارد. شاید اصلاحات هراسی آنان به این خاطر است که می‌دانند با بودن اصلاح‌طلبان در فضای سیاسی کشور جایی و راهی برای اعمال تنگ نظری‌های خود ندارند و با همین نگاه تنها هم و غم‌شان کشتن گفتمان اصلاحات است و برای رسیدن به این هدف هم نشان داده‌اند از هیچ کاری مضایقه نمی‌کنند.

* هیچ‌وقت در ذهن اصلاح‌طلبان راستین  این نبوده که فراتر از قانون اساسی یا خدای نخواسته در تعرض با نظام حرکت کنند.

*رقبای اصلاحات دو گروه هستند؛گروه اول برآمده از احزاب، تشکل‌ها و نهادهای مدنی با گرایش اصولگرایی هستند که ریشه دارند، هرچند سلایق آنان با اصلاح‌طلبان متفاوت است اما اصلاح‌طلبان هیچ مشکلی با این گروه ندارند ورقابت با آنان هم رقابت درستی است چرا که آنان هم هرچند سلیقه‌ای دارند که اصلاح‌طلبان نمی‌پسندند اما بالاخره بخشی از سلایق رادر جامعه نمایندگی می‌کنند. گروه دوم کسانی و مجموعه‌هایی هستند که پوشش اصولگرایی گرفته‌اند و خود را اصولگرا معرفی می‌کنند اما به دنبال اهداف شخصی خودهستند که متاسفانه جای پایی طی این سال‌ها برای خود در قدرت باز کرده‌اند. این جریان هزینه‌های عملکردی خود را گردن اصولگرایان می‌اندازد و تلاش دارد تا جریان اصولگرایی را مدیریت کند.

*ما هرچند با اصولگرایان تفاوت سلیقه داریم و از بعضی از رفتارهای آنان نیز گله‌مندیم اما دلیلی نمی‌شود که منکر آنها باشیم. اصولگرایان شناسنامه‌دار باید فعالیت سیاسی داشته باشند. مشکل اینجاست که آنها توسط بخش رادیکال و تندروی اصولگرا تضعیف شده‌اند. بنا براین ما ازرقابت با آنها و با از تعامل مبتنی‌بر واقع‌نگری با آنها ابایی نداریم باید بپذیریم در جامعه ما سلایق مختلفی وجود دارد که باید آنها را به رسمیت شناخت و آن چیزی که مضر است سرکوب سلایق است نه عرضه سلایق و رقابت سلایق.

*جریان راست سنتی با توجه به ابزار در اختیار و همسوی با خود در مجلس چهارم جریان خط امام را قلع و قمع کرد و از همان روز سیاست حذف خط امامی را سیاست کلی خود کرد. به دنبال این حذف‌های اعمالی در مجلس چهارم، جریان خط امام در اعتراض به آن حذف‌ها تا حدودی خودش را از صحنه رقابت و انتخابات کنار کشید واصولگرایان سنتی یکه تاز میدان شدند.جریان اصولگرایی امروز یا راست و محافظه کار دیروز میداندار شد و در غیبت خودخواسته رقیب مقتدر خود توانست همه ارکان را در اختیار بگیرد. تلقی آنها این بود که برای همیشه بر فضای سیاسی و مدیریتی کشور مسلط خواهند بود. محافظه‌کاران پیش از انتخابات دوم خرداد 76 تلقی‌شان از رقیب (اصلاح‌طلبان) این بود که قدرت سابق‌شان را از دست داده‌اند و حالا در نهایت می‌خواهند بیایند و ایده‌ای را مطرح کنند و خودی نشان دهند اما دیدید که در عمل چه اتفاقی افتاد. این تحلیل غلط بود چرا که آنها نمی‌دانستند سیاست‌های حذفی و رویکرد سختگیرانه شان نسبت به جریان خط امامی چه بازتابی را درون جامعه داشته است. همین بود که در رقابت سیاسی وقتی اکثریت جامعه با یک جریان سیاسی باشند، جریان‌هایی که همه ابزار قدرت را هم در اختیار داشته باشند به جایی نمی‌رسند.

*اصلاح‌طلبان در آن مقطع تا حدود زیادی احساس می‌کردند که میدان برای‌شان باز نیست. اگر یادتان باشد گل آقا نوشت بنویسید خاتمی بخوانید ناطق. فضایی که وجود داشت این بود که اینها نمی‌گذارند نه اینکه اصلاح‌طلب‌ها باور داشته باشند که نمی‌توانند. باورشان این بود که رقیب نمی‌گذارد اتفاق خاصی بیفتد. اما انتخابات سال 76 برگ جدیدی در تاریخ مناسبات سیاسی درونی بود.

*  جریان راست با دیدن نتیجه انتخابات سال 76 متوجه شد که در جامعه بیش از 30،20 درصد مقبولیت ندارد. اما به جای اینکه بیایند با مردم پیوند بخورند و این ناهمگونی خودشان را با مردم یک جوری حل کنند سراغ حذف بیشتر رقیب رفتند. این اشتباهی بوده که جریان اصولگرا مرتکب شد و متاسفانه به خواسته عناصر رادیکال جریان خود که طرفدار حذف بودند تن داد. اگرچه عامه جریان اصولگرا دنبال این مساله نبودند اما سیاست حذف و فشار به اصلاح‌طلبان به درخواست رادیکال‌های جناح راست از همان انتخابات دوم خرداد کلید خورده و تا به امروز هم ادامه داشته است.

*بعد از انتخابات سال 76 اصولگرایان وحشت کردند. در بین خودشان می‌گفتند انقلاب و نظام و ارزش‌ها به خطر افتاده. رادیکال‌ها هم می‌گفتند نباید دست روی دست گذاشت و باید اینها را حذف کرد. همین شد که فرمان جریان سیاسی راست به دست رادیکال‌ها افتاد. بنا بر این منشا برخوردهای حذفی، ترسی است که این افراد از تکرار انتخابات سال 76 بر پیکره شان افتاده است.

* وقتی که آقای هاشمی روی کار آمد اولین نفری را که برکنار کرد، آقای محتشمی‌پور بود.

 * مردم مشخصا در انتخابات ریاست‌جمهوری یک «نه بزرگ» به احمدی‌نژاد و رفتارهای مدیریتی او دادند. مردم اگر می‌خواستند مدل مشابه احمدی‌نژاد مدیریت کشور را بر عهده بگیرند و همان سلیقه گذشته اعمال شود به آقای جلیلی رای می‌دادند. اینکه مردم آمدند و به حسن روحانی رای دادند یعنی می‌خواهند آن سلیقه، رفتار و مدیریت دیگر در کشور اجرا نشود.

* اگر جریان اصولگرا از سال 76 وحشت نمی‌کرد بعضی از اقداماتی که در دوره احمدی‌نژاد اتفاق افتاد، رخ نمی‌داد و اگر این اتفاقات رخ نمی‌داد جریان اصلاحات در 92 با آن قدرت پیش نمی‌رفت. اصولگرایان می‌فهمند که اصلاح‌طلبان سه روز قبل از رای‌گیری آمدند و نشستند و انتخاب کردند که چه کار کنند. اقتدار اجتماعی اصلاح‌طلبان مایه وحشت اصولگرایان است اما واقعا آنها باید گفتمان خود را مردمی و شکاف میان خود و جامعه را برطرف کنند نه آنکه همه توان و ابزار خود را برای حذف اصلاح‌طلبان بسیج کنند چرا که با این کار بیش از ضربه وارد کردن به اصلاح‌طلبان، اصولگرایی را در خطر مغضوبیت اجتماعی قرار می‌دهند. اگر اصولگرایان بیایند و رفتارها و سیاست‌های‌شان را آنالیز و بررسی کنند خودشان متوجه می‌شوند که به بیراهه می‌روند.

*اصولگرایان خردورز باید خرج خودرا از تازه به دوران‌رسیده‌ها جدا کنند این افراد به دنبال این هستند که گفتمان حذف و طرد و قیچی کردن را دوباره در جامعه پر رنگ کنند. اصولگرایان اگر بخواهند همچنان بر طبل فشار و اجبار بکوبند و دنبال حذف رقبای سیاسی خود باشند اتفاقاتی خیلی تندتر از 76 و 92 برای آنها رخ خواهد داد.

 

*اصولگرایان به نفع‌شان است که بیایند به جای نگاه به رقیب و حذف رقیب کمی‌ها و کاستی‌های خودشان را بررسی کنند. اصولگرایان باید بدانند این شعارهای‌شان که می‌گوید دروازه‌های کشور را ببندید، اساتید دانشگاه باید از فیلتری که ما گذاشته‌ایم عبور کنند، هرکسی می‌خواهد فعالیت سیاسی کند باید اول پیش ما بیاید و مساله‌اش را با ما حل کند، هرکسی می‌خواهد کاندیدا بشود اول بیاید خودش و اسلامش را عرضه کند بعد برود کاندیدا بشود و... در جامعه نه خریداری دارد و نه بردی. واقعا نمی‌دانم چرا دوستان اصولگرا نمی‌خواهند بفهمند انقلاب ما همان انقلابی است که سال 58 انتخابات مجلسی را برگزار کرد که احزاب لاییک و مارکسیست هم در آن کاندیدا داشتند.

*این هم از طنزهای تلخ تاریخ است که در حال حاضر بچه‌هایی که جبهه‌ای هستند، قبل از انقلاب زندان بودند و جزو یاران امام بودند و از وفاداران به رهبری هستند و از نظام حمایت می‌کنند و معتقد به قانون اساسی هستند به عناوین مختلف سعی می‌شود که از گردونه سیاست خارج شوند.

*متاسفانه برخی جریانات اصولگرا خودشان را عین حاکمیت تلقی می‌کنند. وقتی می‌گوییم فلان کار باید انجام شود یافلان موضوع نباید انجام شود  به سرعت می‌گویند حاکمیت نظرش این نیست. می‌گوییم حاکمیت یعنی چه؟  از اساسی‌ترین سوال‌های ما از اصولگرایان این سوال است که این حاکمیت کجاست؟ اگر حاکمیت به معنای مشخص قانون اساسی و ساختار معین آن باشد که اصلاح‌طلبان خودشان را هم در قاعده و هم در مدیریت آن می‌دانند و به هیچ‌وجه از آن جدا نیستند. یعنی آنکه هر جایی کاری برای دفاع و پیشرفت نظام باشد اصلاح‌طلبان هستند. فرقی هم نمی‌کند کدام‌یک از قوای سه‌گانه باشد. اصلاح‌طلبان خودشان از موسسان انقلاب و حاکمیت هستند مگر می‌شود جریانی که خودش برای پیروزی انقلاب هزینه داده و خود را جزیی از آن می‌داند بخواهد با حاکمیت تعامل کند. دوگانگی وجود ندارد تا نیاز به تعامل باشد ولی اگر منظور اصولگرایان از حاکمیت این است که خودشان را عین نظام و حاکمیت می‌دانند با این نگاه مشکل داریم. متاسفانه یک عده خودشان را از اول عین نظام معرفی کردند و در نتیجه مخالفت با اینها شد مخالفت با نظام یا رقابت با نظام. باید اینها را از هم تفکیک کرد.

 

*آقای ناطق نوری یک عنصر اصولگراست و ما ایشان را به عنوان یک اصولگرای واقعی و اصیل می‌شناسیم. دغدغه‌های امروز آقای ناطق نوری برای حفظ پیشرفت نظام است و اصلاح‌طلبان هم همین دغدغه‌ها را دارند. ما باید با این نوع از اصولگرایان بنشینیم و روی روش‌ها برای رسیدن به راه‌حل‌هایی جهت رفع این دغدغه‌ها تشریک مساعی کنیم. اصلاح‌طلبان همیشه از تعامل و گفت‌وگو با اصولگرایانی نظیر آقای ناطق نوری و دستیابی به راه‌حل‌های مشترک برای اعتلای نظام استقبال می‌کنند. تقویت این دسته از اصولگرایان از اولویت‌های اصلاح‌طلبان است چرا که اگر اینها در صحنه سیاست نباشند دلواپس‌نماها همچنان با دستاویز قرار دادن ارزش‌ها و برخی مسائل میدانداری خواهند کرد. کسانی که تنها به دنبال منافع شخصی از طریق قلع و قمع اصلاح‌طلبان هستند و برای این کار از هر وسیله‌ای استفاده می‌کنند.

 *اگر آقای ناطق از این خودانزوایی و قهری که خودش انتخاب کرده بیرون بیاید  و جریان خردگرا و عاقل و معتدل اصولگرا را که دغدغه‌های واقعی دارند را دور خود جمع کند بی‌تردید فرصت‌های خوبی برای کشور فراهم می‌شود. اما ایشان دلخوری‌هایی از رفقای اصولگرای خود دارند که تا این دلخوری‌ها برطرف نشود بعید می‌دانم ایشان برای ساماندهی اصولگرایان واقعی پیشقدم شوند.

*اصولگرایان شناسنامه‌دار می‌توانند از ظرفیت و پتانسیل و تجربه ایشان برای برون‌رفت از مصایب امروز خود استفاده کنند. آقای ناطق با پذیرش رهبری اصولگرایان می‌تواند دلواپس‌های بدلی را که به جریان اصولگرا چسبیده‌اند منزوی کند.

 

*فکر می‌کنم  انتخابات مجلس سه قطبی شود. یک جریان تندروی اصولگرا قطب بعدی اصلاح‌طلب‌ها و قطب سوم جریان اصولگرایی معتدل.

  *قطعا اصلاح‌طلب‌ها در اکثر حوزه‌های انتخابیه با یک لیست خواهند آمد.




تاریخ : دوشنبه 94/2/14 | 4:25 عصر | نویسنده : یدالله نجفی | نظر


  • paper | قالب وبلاگ | فال حافظ
  • خرید لینک دائمی | ایران موزه